شمعدونی
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ب.ظ
گفته بود، شمعدونیمو دیدی؟ داییت برام خریده.
خیلی ساده دلش به شمعدونیای که دایی براش خریده بود، شاد بود. مثل همۀ وقتهایی که من و بقیه براش گلدون میخریم. اما خب میدونم شمعدونی یک چیز دیگه ست. دایی زودتر دست به کار شد. بین گلدونهای عزیز شمعدونی رو به اسم خودش زد.
خیلی ساده دلش به شمعدونیای که دایی براش خریده بود، شاد بود. مثل همۀ وقتهایی که من و بقیه براش گلدون میخریم. اما خب میدونم شمعدونی یک چیز دیگه ست. دایی زودتر دست به کار شد. بین گلدونهای عزیز شمعدونی رو به اسم خودش زد.
پینوشت1: یک بار میگفت صبحها صبحونشو میبره کنار گلدونهاش میخوره. باهاشون حرف میزنه. میخواست خوشحالمون کنه. بگه که چقدر گلدونهایی که براش میخریم رو دوست داره. بگه که صبحها چقدر حالش خوبه وقتی کنار گلدونهاش مربای آلبالو میخوره. خوشحال بود. نباید سراسر غمگین میشدم که عزیز تنهاست و با گلدونهاش تنهاییشو پر میکنه. او خوشحال بود و همین میتوانست بس باشد. بعضی وقتها باید زندگی رو ساده دید و خوشحال بود. نباید فقط به تنهاییهاش فکر کرد. باید به دلخوش بودنهاش به گلدونها هم فکر کرد. به مربای آلبالوی کنار شمعدونی دایی و حال خوبش. و خوشحال بود...
پینوشت2: جدیدا با یک گروه موسیقیِ فلسطینی آشنا شدم، به اسم «الثلاثی جبران». سبکِ کارشان موسیقیِ سنتی عربی است. گروه از سه برادر تشکیل شده که عود مینوازند. من کارهایشان را دوست داشتم. سه تا از کارهایشان را برایتان آپلود کردم؛ Majaz, Roubbama, Masar. امیدوارم از شنیدنشان لذت ببرید.