کاکتوس

حواس‌مان به هم باشد

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ

خانمی که پله‌های ساختمانمان را تمیز می‌کرد دیسک کمر گرفته. دیگر نمی‌آید. امروز صبح یک خانم جدید به جای او آمد. قبل از اینکه کارش را شروع کند مامان سریع رفت از داروخانه چند تا ماسک خرید. ماسک‌ها را داد به خانم و گفت: «برای اینکه گرد و خاک نره تو گلوتون از ماسک استفاده کنید». اما خب واقعیتش این بود که مامان نمی‌خواست وقتی کسی در ساختمان تردد می‌کند، صورت خانم را ببیند و خانم معذب و خجالت‌زده شود.
مردِ یکی از واحد‌ها دوستِ پسرِ خانم قبلی درآمده بود. بنده خدا صبح‌ها یک جوری می‌آمد که مرد رفته باشد بیرون و نبیندش.


نظرات  (۱۱)

  • خانم الفــــ
  • چقدر حال خوبی پیدا کردم بعد خوندن این پست...
    پاسخ:
    چه خوب:)
    اتفاقا وقتی داشتم این پست رو مینوشتم یاد پستی که شما از مامانتون و شیرینی‌فروشی نوشته بودید افتادم. بعدش فکر کردم چه خوبه که اصلا هشتک «مراقب هم باشیم»، «حواسمان به هم باشد» درست کنیم.
    خدا حفظ کنه همه مادرها رو
    چه توجه و فراستی داشتن مادرتون ، جالب بود برام .
    ازینجور صحنه ها و رفتارها مخصوصا در مورد بانوان یه کمی بیش از حد متداول شده ، هر وقت تهران هستم بیشتر حس ش می کنم .
    سخت تحمل ش . 
    یه شب با دوستان رفتیم کهف ، ازون بالا که تهران رو میدیدم یهو دلم ریخت که توی این شهر بزرگ بعضیا چطور دارن روزگار میگذرونن و زیر چه فشارهایی نفس می کشن
    امیدوارم بیشتر ازین حرفا حواسمون بهم دیگه باشه
    حداقل کاریه از دستمون بر میاد

    یه خبری هم ازون خانوم قبلی که دیسک گرفت بگیرید ...

    پاسخ:
    ان شاالله...

    بله، متاسفانه! این خانمی که جدید اومده حقوق شوهرش ماهی هفتصد هزار تومنه. دو تا بچه دارن. مستاجر. بدون بیمه. واقعا چاره‌ای ندارن برای گذران زندگی...

    بی‌خبر نیستیم.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • لبخند پهن ... 

    ایول الله خدا حفظشون کنه. یاد یه پستی افتادم از تیستو جان. :) کل وبش رو زیر و رو کردم ولی پیداش نکردم :) خلاصه که هیچی دیگه، خدا همه مادرای گل مون رو حفظ کنه.
    پاسخ:
    :)

    نمیشناسنم این تیستو جان را :)) ان شاالله...

    +راستی، من کامنت شما رو خوندم‌ها تو اون وبلاگم! اما فرصت نکردم پاسخ بدم.
  • آب‌گینه موسوی
  • این باید و نبایدهای زندگیِ این دنیا! :(

     

    خدا به مادر جزای خیر دهاد!

     

    آن دوست‌پسر کلاهش را باید بالاتر می‌گذاشت که...

    پاسخ:
    ممنون.

    دوست فرزند پسرش منظورم بود. خانمه که بنده خدا، شوهر و داماد و عروس داشت و متدین بود.
  • آب‌گینه موسوی
  • آهان!

    ما ادبیات‌چی‌ها به این شکل از جمله‌ها می‌گوییم کژتابی! :)

    پاسخ:
    البته نگران این کژتابی بودم، اما سعی کردم با دیکتۀ عبارت مانع کژتابی بشم؛ «دوستِ پسر»، «دوست‌پسر».

    +وقتی آدم می‌فهمه یک ادبیاتی وبلاگش رو میخونه، نوشتنش دیگه سخت میشه:))
  • آب‌گینه موسوی
  • درسته. من دقّت نکردم.
    خواهش می‌کنم. خوب می‌نویسید و استفاده می‌کنم.
    پاسخ:
    ممنونم. لطف دارید.
  • میثم علی زلفی
  • اگر اشتباه نکنم پیش از این هم مطلبی تحت همین عنوان نوشته بودید
    درست نمی گویم
    فکر کنم باید می نوشتید
    حواسمان به هم باشد 2
    پاسخ:
    نه! پست‌هایم را چک کردم، چنینی عنوانی نداشتم.
    سلام
    چرا مامانتون راستش رو بهش نگفتن؟ چه اشکالی داشت؟
     یه طوری مثل این:"این ماسک رو بزن که شناخته نشی"
    پاسخ:
    سلام
    به نظرتون این ادبیات، ادبیات خوبیه؟ خودتونو بذارید جای اون خانم و با همچین جمله‌ای خودتونو مواجه کنید. حس خاصی پیدا نمی‌کنید از شنیدن این جمله؟
    همچین جمله‌ای خجالت‌زده شدن اون خانم رو بیشتر میزنه تو صورتش به نظر من.
    خب شاید اصلا این خانم مشکلی با کارش نداشته باشه که بخواد خجالت زده بشه.
    شاید و به احتمال زیاد آشنایی در ساختمون شما نداشته باشه که بخواد اون مورد دوباره اتفاق بیفته.
    شاید هم به این نتیجه برسه که خاک اذیتش نمیکنه و ماسک زحمت بیشتری داره. ماسک رو نزنه.
    اینا حالتهایی اند که با فرضیهء شما همخوانی ندارند.
    .
    اگه از نظر شما مسئلهء ادبیات هست، ادبیاتش رو میشه بهتر کرد. ولی مسئلهء من دربارهء راست گفتنه. یعنی گفتن هدف اصلیتون از دادن ماسک.

    پاسخ:
    همه چیزهایی که گفتید شاید و احتمالاته. مامان من که مجبورش نکرده. اگر مشکلی نداشته باشه، میتونه استفاده نکنه. اگر اومدیم و از قضا آشنایی تو ساختمون بود چی؟ اگر اون خانم خجالت میکشید چی؟

    اینجا اصلا راست و دروغ گفتن موضوعیت اخلاقی نداره. بحث اخلاقی اینجا چیز دیگری هست. حفظ شأن و شخصیت یک انسان. مامان من راستشو نگفته. همین. لزومی نداره آدم هر راستی رو بگه. چه بسا دروغم نگفته. راست نگفتن به معنای دروغ گفتن نیستن. نمیدونم چه اشکالی هم داره آدم راست یک مطلبی رو نگه. پنهان کاری هم اینجا به نظرم موضوعیت اخلاقی نداره.
    وسط این اختلاف نظر خانوم ناهید با شما 
    اگه کانت بود حق رو به خانوم ناهید می داد و اگه جرمی بنتام اینجا بود حق با مادر شما می بود . :-) 
    هر دو طرف قضیه دارای سهمی از اخلاقی عمل کردن هستند.
    منتها به قول ارسطو ابتکار عملی که فاعل اخلاقی داره بسیار تعیین کننده ست در اینکه چه فعلی اخلاقیه 
    در این صورت مادر شما به نظرم عملی اخلاقی انجام داده (هر چند که کانت در این موارد همیشه غر میزنه )
    پاسخ:
    اتفاقا سوالی که من از خانم ناهید کردم، سوال کانتی‌ای بود.

    من هر چی فکر میکنم نمیدونم چه کار غیر‌اخلاقی‌ای اصلا ممکنه رخ داده باشه. دروغ گفتن؟ پنهان‌کاری؟ اصلا شرایط هیچکدوم این کار‌ها مهیا نبوده.
    در هر حال مادرتون بیشتر از هر چیزی به نتیجه ی فعل می اندیشیدن
    و دلیلی برای کارشون آوردن که حداقل دلیل اصلی فعل نبود
    و این میتونه به نوعی پنهان کردن نیت باشه
    به نظرم طرف مقابل حق اینو داره که آگاه باشه (شبیه رابطه پزشک و بیمار)

    پاسخ:
    باید فکر کنم به حرفتون...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی