کاکتوس

آخه قرار این بود؟ قرار آبانیمون این بود؟ آخه قرار این بود که وارد شیرنی فرانسه بشم و به جای اینکه مژه‌هام از بارون خیس شده باشه، از سوزش به خاطر آلودگی خیس شده باشه؟ آخه قرار این بود که قناد‌باشی ببینتم و به جای اینکه یواشکی یک لیوان شیر گرم از پشت ستون بهم بده که از سوز هوا گرم بشم، یواشکی یک نون خامه‌ای بده و بگه: «چشمات چرا اینجوریه بانو؟ اینو فعلا بخورید تا سفارشتون رو آماده کنم»؟ آخه قرار این بود؟


*دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک،... چه کار با پنجره داشت؟

قیصر امین‌پور

نظرات  (۲)

  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • واقعاً خدا بخیر کنه. تغییر محسوس فصل ها ... قلب آدم نابود میشه از غصه ...
    پاسخ:
    آره، واقعا! باورم نمیشه پاییز به نیمه نزدیک شده باشه و بارونی ندیده باشیم هنوز...
    سلام
    درک می کنم این حس رو ...
    فروپاشی آن همه حس خوب که لابلای کوچه پس کوچه های پاییز چشیده بودیم
    اما خب نمیشه دست رو دست گذاشت
    اگه وجودت همراه پاییز قدم به قدم همراه شه ، بارون های گاه و بی گاهش پنجره ی دلت رو خیس میکنه
    اونوقت سرما شو حس میکنی و مهمون یه چای داغ پاییزی میشی
    به قدرت آفرینشت ایمان داشته باش
    پاسخ:
    سلام

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی