Before I Die
چند رمان زبان اصلی خریدهام. کتابها دست دوم هستند و کمی قدیمی.
نمیدانم مالک قبلی کتابها کجای این دنیا هستند و کتابها چند دست
چرخیدهاند تا از آن ینگۀ دنیا برسند به اینجا. به هر حال کتابهای
دست دوم را دوست دارم؛ حس و حال خوبی دارند. کتابهای دست دوم با خودشان
یک پیشکتاب به همراه دارند؛ پیشکتابی که تو نویسندۀ آن میشوی. کتاب را ورق میزنی.
به جلدش نگاه میکنی. بالا و پایینش میکنی؛ و فکر میکنی دستان نفر قبلی که این کتاب در آنها جا گرفته، چگونه دستانی بوده است؟ مالک این
دستان چگونه آدمی بوده است؟ کتاب را دوست داشته؟ چرا کتاب را فروخته است؟
زندگیاش چگونه بوده است؟... و در ذهنت مینویسی... مالک قبلی کتاب را
مینویسی و کتابهای دست دوم اینگونه برایت یک پیشکتاب به همراه میآورند.
لای
یکی از کتابها یک کارت پستال جا مانده؛ همان کتابی که تا از قفسۀ کتابفروشی کشیدمش بیرون و پشت جلدش را خواندم با خودم گفتم این کتاب باید برای او باشد. میدهمش به او. کارت به یک معشوق تقدیم شده و برای
آخر هفته قرار دیداری در کارت تنظیم شده. تمام پشت کارت برای معشوق با خط بد انگلیسی نوشته شده و نوشته شده.
کارت پستال یک نفر در
نمیدانم کجای این دنیا لای کتابی که به من رسیده جا مانده. حرفهای
عاشقانه یک نفر از نمیدانم کجای این دنیا به من رسیده. و حالا فکر میکنم مالک
قبلی کتاب شاید یک معشوق بوده. شاید هم عاشقی که کارت پستال را هیچوقت به
معشوقش نرسانده... کتاب را با همان کارت پستالی که لای برگههایش جا مانده به او میدهم...