روضههای قدیمی
امروز اول ماه صفر است. و من همیشه حواسم به اول ماه صفر بوده. حواسم بوده چون
امروز اول ماه صفر است. و من همیشه حواسم به اول ماه صفر بوده. حواسم بوده چون
یک شاگرد کلاس پنجمی دارم به اسم نگار. من و نگار سر کلاس آقای مجری و کلاه قرمزی هستیم؛ البته آقای مجری و کلاه قرمزی دهه هفتاد. نگار از اولِ کلاس دست و صورتش تو صورت منه که اجازه میخوام حرف بزنم و البته بعضی وقتها هم اجازهای در کار نیست و خم شده تو صورت من و حرفشو داره میزنه. و من هم مثل آقای مجری هی باید با دستم هدایتش کنم به عقب و سرجاش بشونمشو و برای چندمین بار یک چیزایی رو توضیح بدم.
خلاصه که اگر دلتون برای آقای مجری و کلاه قرمزی دهه هفتاد تنگ شده، میتونید بیایید سر کلاس من و خندههای دو دهه پیش را موقع پخش برنامه کلاه قرمزی جلوی تلویزیون سر کلاسِ من-با حرص خوردنهای من و بیتوجهیهای نگار- تجربه کنید. ;)
رفتم دندانپزشکی؛ دندانپزشکه بهم میگه «نازنینکم، کار رو شروع کنیم؟»
حالا چندش شدن این ادبیات به خاطر کانتکست نامناسب و گویندهای که یکی از بیربطترین آدمهای دنیا به منه به کنار! اما آخه چرا من؟!!!!
پینوشت1: دارم فکر میکنم چه خوب که هنگ شدم. وگرنه میدونم اگر قرار بود با اون لولهای که تو دهنم بود عکس العملی نشون بدم؛ نهایت این بود که لوله رو در بیارم و با لحن محمدصادق و صدای آرومم بگم «من نازنینک شما نیستم!» اونم احتمالا یک لبخند ملیح تحویلم میداد و یک «عروسکم، حالا آروم باش!» میگفت. و خب مطمئنا من دیگه اونموقع هنگ میشدم. پس همون بهتر یک مرحله زودتر هنگ شدم و کارم به «عروسکم» نرسید...
پینوشت2: این کلیپ!(با تمام قدیمی بودنش)