کاکتوس

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جادوی نقاشی» ثبت شده است

جادوی نقاشی، جادوی حرف زدن، جادوی گوش دادن

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ب.ظ

به‌ خاطر حرف‌های روزِ قبلش احساس خفگی می‌کردم. ناراحت بودم. حرف زد. جواب ندادم. حرف زد. جواب ندادم. نمیخواستم بد بمونم. یک برگه A4 از کشو کشیدم بیرون. حوصله مدادرنگی نداشتم. جامدادیِ روان‌نویس‌ها را پیدا کردم. همون جامدادی‌ای که گفته بود: «چه رنگ قشنگی داره. با اون دو تا پرنده چه خوبه». روان‌نویس‌ها را ریختم روی زمین. حرف می‌زد. جواب نمی‌دادم و می‌کشیدم. حرف می‌زد. می‌کشیدم. کشیدنم تموم شد. دیگه احساس خفگی نداشتم. مثل قبل ناراحت نبودم. نقاشی را دادم بهش. «ناراحت بودم ازت. احساس خفگی می‌کردم. اینو کشیدم که بدم بهت». میتونستم حرف بزنم. حرف زدم. حرف زدم. حرف زدم. گوش کرد. گوش کرد. گوش کرد. حرف زد. دیگه ناراحت نبودم.



  • فاطمه نظریان