نقشهای تعمیمیافته
1-چند نفرمون تو خونههامون یک قسمت از
قفسه کتابخونهمون به
کتابهای کودک و نوجوان اختصاص پیدا کرده؟ چند نفرمون آرشیو مجلات کودک و
نوجوان تو خونههامون داریم؟ مجله «کیهان بچهها»، «سروش کودکان»، «سروش
نوجوان»، «سلام بچهها» و... . چند نفرمون تو خونههامون بازی مار و پله،
منچ، ترافیک، اُتلو، دوز، راز جنگل و... داریم؟ چند نفرمون تو خونههامون
خونه سازی و عروسک و ماشین داریم؟ چند نفرمون تو خونههامون خمیر بازی
داریم؟ چند نفرمون تو خونههامون مداد رنگی و دفتر نقاشی پیدا میشه؟ چند
نفرمون آلبومهای قدیمی و بچگیمون دم دست است و میتونیم کلی خاطره با هر
عکس تعریف کنیم؟
هر
وقت از این مدل چیزها تو خونههامون پیدا شد، اونوقت حق داریم وقتی یک
کودک
یا نوجوان مهمان خانهمان شد و داشت با تبلتش بازی میکرد یا با گوشی مامان
و باباش ور
میرفت یا خونمونو ویران میکرد، غر بزنیم که نسل جدید فلان شدن و
بیسار. وقتی چیزی تو خونههامون برای یک کودک یا نوجوانی که مهمانمان میشه
نداریم؛ وقتی بلد نیستیم با یک کودک یا نوجوانی که مهمان خانهمان میشه
حرف بزنیم، حق هم نداریم غر بزنیم که نسل جدید فلان شدن و بیسار.
2-اندی کلارک و دیوید چالمرز مقالهای دارند به اسم The Extended Mind. این مقاله قرار است به این سوال
بپردازذ که «ذهن از کجا آغاز میشود و کجا تمام میشود؟». تا قبل از این
مقاله دو تا جواب به این سوال وجود داشت. یک جواب را اینترنالیستها
میدادند که ذهن ما محدود شده است در پوست و جمجمه فیزیکیای که داریم. و یک
پاسخ هم پاسخ کسانی مثل پاتنم و برج بود که در خصوص وجود معنا قائل به
اکسترنالیسم بودند و به تبع آن در خصوص وجود ذهن هم قائل به
اکسترنالیسم میشدند. یعنی قسمتی از ذهن را جهان خارج از آن پوست و جمجۀ
فیزیکی ساخته. در این مقاله کلارک و چالمرز قصد دارند ایده سومی رو مطرح
کنند که البته خودشون معتقد هستند این ایده یک نوعی از اکسترنالیسم است اما
خب نه به معنایی که پاتنم و برج به ما معرفی کردند. اسم این نوع از
اکسترنالیسم را اکسترنالیسم فعال میگذارند که اساس آن را فرآیندهای
شناختیای که محیط برای ما فراهم میکند تشکیل میدهد و بر خلاف اکسترنالیسم
مدل پاتنم و برج منفعل نیست.
با آزمایش ذهنیای که در مقاله مطرح
شده، ایده خیلی ساده میشود. فرض کنید آقای X دچار آلزایمر شده است.
مسیرهایی را که در طول روز باید طی کند و کارهایی را که باید انجام بدهد
همه را فراموش میکند. برای همین دفتر یادداشتی را همیشه به همراه خود
دارد که مسیرها و کارهای روزانهاش را در آن یادداشت میکند. من نمیخواهم
رجوع آقای X به دفتر یادداشتش و باورهایی که از طریق خواندن دفتر یادداشت
پیدا میکند را با اکسترنالیسم مدل پاتنم و برج اینجا توضیح بدهم. در
مقاله توضیحاتی داده شده. من میخواهم به تز کلارک و چالمرز در این آزمایش
ذهنی بپردازم. کلارک و چالمرز معتقد هستند این دفتر یادداشت برای آقای X
به عنوان قسمتی از حافظهاش(قسمتی از ذهنش) عمل میکند. به نحوی که نقش
منفعل ندارد. این دفتر یادداشت نقشی فعال دارد. چرا که قادر است روی رفتار
آقای X اثر بگذارد. اگر در دفتر یادداشت آقای X برای رفتن به کافۀ خیابان 51ام، نوشته شده بود خیابان 52ام، آنوقت رفتار آقای X چیز دیگری
بود. او به خیابان 52ام میرفت. کلارک و چالمرز معتقد هستند ذهن ما تعمیم
یافته است. تمام چیزهایی مثل دفتر یادداشتها، هاردهای اطلاعاتی،
شبکههای مجازی،... همه و همه قسمتی از ذهن ما محسوب میشوند که نقشی فعال
دارند. این حرف با اشکالات و نقدهایی مواجه است. خب به برخی از آنها پاسخ
داده شده. من نمیخواهم وارد اشکالها و پاسخها شوم. تا همینجا برای حرف
من کفایت میکند و تا همینجا را از من داشته باشید.
3-من فکر میکنم خیلی از مفاهیم و
نقشها نیز امروزه، تعمیم پیدا کردهاند. به عنوان مثال مفهوم
«خانه». امروزه خانههای ما محدود شدهاند به دیوارها و اتاقها و درهای
فیزیکی؟ نه! نگاهی به شبکههای اجتماعی و صفحههای کاربران آنها این مطلب
را به خوبی تصدیق میکند که مفهومی به اسم خانه تعمیم پیدا کرده است.
بسیاری از رفتارها که در گذشته در یک چهار دیواری به نام خانه بروز پیدا
میکرد، امروزه در شبکههای اجتماعی نیز به راحتی بروز پیدا میکند. با
ظهور این شبکهها گویی مرز بین خانۀ من و خانۀ تو تغییر کرده است. من از
خانۀ تو بیخبر نیستم. رنگ دیوار اتاقت را میدانم. وسایل اتاقت را
میشناسم. کتابهایت را دیدهام. لباس پوشیدنت را در خانهات دیدهام. میدانم کی میخوابی، بیدار میشوی. چه غذایی برای ظهر یا شب درست کردهای. ... اگر در دنیای واقعی پا به خانهات
بگذارم احساس غریبگی و جدید بودن فضا را ندارم. گویی این شبکهها راهرویی
شدند بین خانۀ فیزیکیِ من و تو و حالا با یک خانۀ تعمیمیافته مواجه هستیم.
خانۀ من، خانۀ تو و راهروی مجازی بینشان. این روایت بین بسیاری از کاربران فضای مجازی جاری است؛ حتی در حلقههایی با بیش از دو نفر، بسیار بیشتر از دو نفر.
با
تعمیم یافتن مفهومی چون خانه، نقشهای آدمهای داخل آن تعمیم پیدا
نمیکند؟ میشود مفهوم خانه تعمیم پیدا کند و نقش آدمهای داخل آن تعمیم پیدا
نکند؟ به عقیدۀ من نقشها نیز تعمیم پیدا میکنند. من و شما میتوانیم پدر
و مادر تعمیمیافتۀ یک نوجوان یا کودک محسوب شویم. پدر و مادر
تعمیمیافتهای محسوب شویم و مسئولیتهایی به عهدهمان.
پس
زمانی که کودکی، نوجوانی پا به خانۀ من و شما میگذارد توقع میرود به
خوبی به ایفای نقش پدری و مادریِ تعمیمیافتهمان بپردازیم. وسایل خانهمان
را غنی کرده باشیم برای حضور او. یاد گرفته باشیم با او بازی کنیم، گفت و
گو کنیم. و غر نزنیم که چرا پدر و مادرش تربیتش نکردهاند. غر نزنیم که
خانهمان را ویران کرد. خانۀ تو، خودِ تو همه و همه خانه و پدر و مادر
تعمیمیافتۀ او هستند.