حواسمان به هم باشد
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ
خانمی که پلههای ساختمانمان را تمیز میکرد دیسک کمر
گرفته. دیگر نمیآید. امروز صبح یک خانم جدید به جای او آمد. قبل از اینکه
کارش را شروع کند مامان سریع رفت از داروخانه چند تا ماسک خرید. ماسکها را
داد به خانم و گفت: «برای اینکه گرد و خاک نره تو گلوتون از ماسک استفاده
کنید». اما خب واقعیتش این بود که مامان نمیخواست وقتی کسی در ساختمان
تردد میکند، صورت خانم را ببیند و خانم معذب و خجالتزده شود.
مردِ یکی از واحدها دوستِ پسرِ خانم قبلی درآمده بود. بنده خدا صبحها یک جوری میآمد که مرد رفته باشد بیرون و نبیندش.