کاکتوس

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پاییز» ثبت شده است

پاییزِ خواهری‌شده

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۹ ق.ظ

شکلات تلخ‌هایش را یواشکی می‌خرد. در کمدش قایم می‌کند. به‌خاطر غر‌ها و دعوا‌های مامان یواشکی می‌خرد و قایمشان می‌کند. یک تکه از شکلاتش کند و گفت: «تو هم می‌خوای؟» مسواک زده بودم. اما گرفتم. «با چایی خیلی حال میده. دم کردم.»

«ببین، مسواک زدم اما چه کار میکنی. برای منم پس چایی میریزی؟ بازم بهم شکلات میدی با چاییم بخورم؟» باز هم بهم شکلات تلخ داد و برایم چای آورد.

چایم را که سر می‌کشیدم فکر کردم آذر هم آمد. چه خوش آمد. شبیه قدیم‌ها آمد. سرد و نمور. با سوز و باد. میم پیام داده بود که: «رفتم پایین، از آسمون ریز ریز برف میومد.» آذر بیشتر شبیه قدیم‌ها شده بود. قدیم‌ها آذر برفی هم میشد. گوشی را برداشتم و به زینب پیام دادم. «چه خوبه که آذر داره میاد. چه خوبه که تو، آذر اومدی. چه خوبه که آذر خواهری شدیم. چه خوبه که آذر داره شبیه قدیم، شبیه بچگی‌هامون میاد. چه خوبه که دخترتم داره آذر میاد. چه خوبه که مثل خودت باشه...» 
خواهری چه خوش که آذر، که مهر، که پاییز آمد. وگرنه این حجم از سرما و نموری و سوز و باد نه قابل تحمل که چگونه حتی دوست‌داشتنی میشد؟!
  • فاطمه نظریان
آخه قرار این بود؟ قرار آبانیمون این بود؟ آخه قرار این بود که وارد شیرنی فرانسه بشم و به جای اینکه مژه‌هام از بارون خیس شده باشه، از سوزش به خاطر آلودگی خیس شده باشه؟ آخه قرار این بود که قناد‌باشی ببینتم و به جای اینکه یواشکی یک لیوان شیر گرم از پشت ستون بهم بده که از سوز هوا گرم بشم، یواشکی یک نون خامه‌ای بده و بگه: «چشمات چرا اینجوریه بانو؟ اینو فعلا بخورید تا سفارشتون رو آماده کنم»؟ آخه قرار این بود؟


*دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک،... چه کار با پنجره داشت؟

قیصر امین‌پور
  • فاطمه نظریان

گفتم امروز دیرتر به کتابخانه بروم و برخی از کار‌ها را در خانه انجام بدهم. عدل همین امروز که من در خانه مانده‌ام نسیم و نور و چنار بازی‌شان گرفته. آن‌قدر سر و صدا می‌کنند که نمی‌گذارند کار‌هایم را انجام دهم. نسیم آن سوی پنجرۀ رو‌ به ‌رویم لا ‌به ‌لای برگ‌های چنار می‌دود و نور این سوی پنجره، روی موکتِ گوشۀ اتاق با دویدن‌های نسیم و در رفتنش از لای دستان چنار از خنده ریسه می‌رود. خودش که از خنده کردن به نسیم و تاب خوردنِ برگ‌های چنار در هم دل‌غشه گرفته هیچ! با این طرف و آن طرف پریدنش چشمان من را هم قلقک می‌دهد. نمی‌گذارند کارم را تمام کنم...


*عنوان از قیصر امین‌پور

  • فاطمه نظریان

مرداد مهربون

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

صبح مرداد بیدار بشی و هوس پاییز کنی. صبح مرداد بیدار بشه و هوس پاییز کنه. بزنی بیرون و هوا مردادی نباشه. نسیمی بیاد و خورشید کمی دمغ باشه. عصرش بهم برسید و بگه هوس پاییز کرده. بخندی و بگی هوس پاییز کردم. دلتون برای پاییز‌هاتون تنگ بشه و آسمون هم دمغ‌تر بشه. به هم لبخند بزنید که یعنی «مردادی، باشه قبوله! خودتو اذیت نکن! روزمونو پاییزی کردی...»

  • فاطمه نظریان