کاکتوس

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پنجره» ثبت شده است

آخه قرار این بود؟ قرار آبانیمون این بود؟ آخه قرار این بود که وارد شیرنی فرانسه بشم و به جای اینکه مژه‌هام از بارون خیس شده باشه، از سوزش به خاطر آلودگی خیس شده باشه؟ آخه قرار این بود که قناد‌باشی ببینتم و به جای اینکه یواشکی یک لیوان شیر گرم از پشت ستون بهم بده که از سوز هوا گرم بشم، یواشکی یک نون خامه‌ای بده و بگه: «چشمات چرا اینجوریه بانو؟ اینو فعلا بخورید تا سفارشتون رو آماده کنم»؟ آخه قرار این بود؟


*دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک،... چه کار با پنجره داشت؟

قیصر امین‌پور
  • فاطمه نظریان

گفتم امروز دیرتر به کتابخانه بروم و برخی از کار‌ها را در خانه انجام بدهم. عدل همین امروز که من در خانه مانده‌ام نسیم و نور و چنار بازی‌شان گرفته. آن‌قدر سر و صدا می‌کنند که نمی‌گذارند کار‌هایم را انجام دهم. نسیم آن سوی پنجرۀ رو‌ به ‌رویم لا ‌به ‌لای برگ‌های چنار می‌دود و نور این سوی پنجره، روی موکتِ گوشۀ اتاق با دویدن‌های نسیم و در رفتنش از لای دستان چنار از خنده ریسه می‌رود. خودش که از خنده کردن به نسیم و تاب خوردنِ برگ‌های چنار در هم دل‌غشه گرفته هیچ! با این طرف و آن طرف پریدنش چشمان من را هم قلقک می‌دهد. نمی‌گذارند کارم را تمام کنم...


*عنوان از قیصر امین‌پور

  • فاطمه نظریان