در پرده نه طرحی و نه تصویری بود، تنها خود قاب را تماشا کردیم*
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۰ ق.ظ
گفتم امروز دیرتر به کتابخانه بروم و برخی از کارها را در خانه انجام بدهم. عدل همین امروز که من در خانه ماندهام نسیم و نور و چنار بازیشان گرفته. آنقدر سر و صدا میکنند که نمیگذارند کارهایم را انجام دهم. نسیم آن سوی پنجرۀ رو به رویم لا به لای برگهای چنار میدود و نور این سوی پنجره، روی موکتِ گوشۀ اتاق با دویدنهای نسیم و در رفتنش از لای دستان چنار از خنده ریسه میرود. خودش که از خنده کردن به نسیم و تاب خوردنِ برگهای چنار در هم دلغشه گرفته هیچ! با این طرف و آن طرف پریدنش چشمان من را هم قلقک میدهد. نمیگذارند کارم را تمام کنم...
*عنوان از قیصر امینپور