آدمهای مهربون این شهر4
جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۳۰ ب.ظ
خب نمیشه جایی لواشک محلی و آلوچه و این مدل ترشیجات باشد و من بیاعتنا از کنارشان گذر کنم. در یکی از ایستگاههای مترو بازارچهای از محصولات محلی و سنتی برگزار کرده بودند. جلوی غرفه لواشکها در حال تست بودم و میگفتم کدامها را میخواهم و کدامها را نه. مسئول غرفۀ کنارِ غرفۀ لواشکها یک دختر بیست و یک، دو ساله بود. چهرهاش ناز بود و پر از خستگی. ساعت حدود هشت و نیم شب بود. آنقدر خسته بود که حتی متوجه آراستگی لباس و ظاهرش هم نبود. خسته نشسته بود روی صندلی. غرفهدارِ لواشکها در حال کشیدن لواشکم بود که دخترک از جایش بلند شد و شروع کرد به ارائه محصولات غرفهاش برایم. بیتوجهی نکردم. صورتم را سمتش چرخاندم و گوشش دادم. وسط ارائهاش دختری که لواشکها را برایم وزن میکرد پرسید اگر کمی بیشتر از چیزی که خواستید شود اشکال ندارد؟ از دخترک عذرخواهی کردم و به اشاره گفتم چند لحظه صبر کند. پاسخ دخترِ دیگر را دادم. لواشکها را داد دستم. رو به سمت دخترک کردم. «واقعا ببخشید، اما باید برم و دیرم شده. واقعا ببخشید وسط توضیحاتتون. اشکال نداره برم؟» چهره دخترک ابتدا متعجب شد. سپس یک لبخند بزرگ روی صورتش نشست. با یک لبخند پهن همراه با کمی تعجب گفت: «وای! این چه حرفیه؟ اصلا اشکال نداره!» دیگر اثری از خستگی در چهرهاش نمیدیدم. دیرم شده بود. سریع خداحافظی کردم و راهم را به سمت ایستگاهِ خانه ادامه دادم. همانطور که دور میشدم خندههای دخترک و خوشحالیش را از رفتارم با دختر غرفه کناریش میشنیدم. کار خاصی نکرده بودم. فقط با دخترکِ خسته محترمانه رفتار کرده بودم. سعی کرده بودم در احترام گذاشتن خساست به خرج ندهم، حتی اگر با یک دخترک بیست و یک، دو سالۀ غرفهدار روبهرو هستم.
وقتی خوشحالی دخترک را دیده بودم، تازه فهمیده بودم خیلی وقتها در احترام گذاشتن نسبت به کسانی که عطر تبلیغ میکنند در ایستگاههای مترو یا جلوی عطرفروشیها، تبلیغات پخش میکنند در پیادهروها، بازاریابها،.... خساست به خرج میدهیم. کسانی که شاید از نظر ما سطح شغلی پایینی داشته باشند. کسانی که شغلشان منزلت اجتماعی بالایی ندارد و درآمد کمی دارد. دخترکها و پسرکهایی که استخدام میشوند برای صاحبان مغازهها، غرفهها و شرکتهایی با حقوق کم. خود من همیشه حواسم به رفتارهایم با این دسته از افراد نبوده. اما آن شب فهمیدم که فقط کمی احترام چقدر میتواند در حال این آدمها تاثیر داشته باشد. سعی میکنم از این به بعد بیشتر حواسم به رفتارهایم با این دخترکها و پسرکها باشد. اگر صاحبکارهایشان در درآمد و راحتی آنها خساست به خرج میدهند، ما در احترام گذاشتن به آنها خسیس نباشیم.
وقتی خوشحالی دخترک را دیده بودم، تازه فهمیده بودم خیلی وقتها در احترام گذاشتن نسبت به کسانی که عطر تبلیغ میکنند در ایستگاههای مترو یا جلوی عطرفروشیها، تبلیغات پخش میکنند در پیادهروها، بازاریابها،.... خساست به خرج میدهیم. کسانی که شاید از نظر ما سطح شغلی پایینی داشته باشند. کسانی که شغلشان منزلت اجتماعی بالایی ندارد و درآمد کمی دارد. دخترکها و پسرکهایی که استخدام میشوند برای صاحبان مغازهها، غرفهها و شرکتهایی با حقوق کم. خود من همیشه حواسم به رفتارهایم با این دسته از افراد نبوده. اما آن شب فهمیدم که فقط کمی احترام چقدر میتواند در حال این آدمها تاثیر داشته باشد. سعی میکنم از این به بعد بیشتر حواسم به رفتارهایم با این دخترکها و پسرکها باشد. اگر صاحبکارهایشان در درآمد و راحتی آنها خساست به خرج میدهند، ما در احترام گذاشتن به آنها خسیس نباشیم.
- ۹۶/۰۵/۱۳
شاید بخش قابلتوجهی از مجموعهی «به آنچه میدانید، عمل کنید»، همین نکات مهم، اما بهظاهر کوچک باشند.
خدا خیرتان دهد که تذکر دادید!