شناخت اجتماعی
دیشب برای کاری فیلمی را باید میدیدم به اسم «پلتفرم». قرار نبود فیلم را نقد کنم و فقط موقعیتی که فیلم درست کرده را باید میدیدم و بررسی میکردم. برای همین تکراری بودن موضوع فیلم یا نقدهایی که بهش وارد بود را کاری نداشتم و الان هم ندارم. ماجرای فیلم در یک زندان عمودی میگذرد. هر سلول طبقهای از ساختمان است که دو نفر در آن زندگی میکنند. مرکز سلولها حفرهای دارد متحدالمرکز که آسانسوری غذایی از طبقه بالای این زندان از طریق همین حفره شروع میکند به حرکت به سمت پایین. هر طبقه دو دقیقه فرصت دارد از غذای روی میز بخورد و بعد میز غذا به طبقه بعد منتقل میشود. امکان برداشت و ذخیره غذا هم وجود ندارد. خب طبقات ابتدایی بهترین استفاده را میتوانند بکنند و بعدتر که میز به طبقات پایینتر میرود خالی و خالیتر میشود تا جایی که به طبقات پایینی اصلا غذایی نمیرسد. هر چند هفته یک بار آدمهای هر طبقه جابجا میشوند و ممکن است به طبقهای بسیار پایینتر از جایی که هستند یا طبقهای بالاتر منتقل شوند. رفتار آدمها نسبت به استفادهشان از این میز غذا و حس و رفتارشان نسبت به همسلولی و آدمهای طبقات بالاتر و پایینتر خود قابل تأمل است. جایی از فیلم بازیگر اصلی تلاش میکند به طبقات بالایی بفهماند جوری از غذا استفاده کنند که به طبقات پایینی هم غذا برسد. اما چه تضمینی وجود دارد اگر فرد طبقه دهم این کار را بکند، فرد طبقه سیام هم این کار را بکند(طبقات از بالا عددگذاری شدهاند. طبقه اول بالاترین طبقه است)؟ موضوع را تا همینجا نگه دارید.
از اسفند ماه قانون جدیدی در بورس وارد شد. دامنه نوسانات بورس +5 تا -5 دصد است. هر سهمی هم حجم خرید و فروش مشخصی را دارد که بهش حجم مبنا میگویند. قبلا لازم نبود سهمها حجم مبنایشان پر شود. اگر حداقل یک معامله برای سهامی انجام میگرفت کافی بود که آن سهم بر اساس آن معامله یا معاملهها افزایش یا کاهش قیمت داشته باشه. یعنی تنها فاکتور همان قیمت معامهها بود. اما از اسفند ماه قانون جدیدی به اسم قانون حجم مبنا در بازار بورس اعمال شد. بر اساس این قانون به عنوان مثال در صورتی سهمی پنج درصد افزایش قیمت را خواهد گرفت که حجم مبنایش برای سقف قیمت کامل پر شود. در غیر اینصورت ضریبی از پر شدن حجم مبنا در افزایش یا کاهش قیمت آن سهم اعمال میشود. یعنی به جز قیمت خرید و فروش یک فاکتور دیگر هم اضافه شد به اسم حجم مبنا.
خب این حجم مبنا بر اساس تعداد معاملات پر میشود. یعنی باید خریداری باشد و فروشندهای و این خرید و فروش در جریان. با این قانون جدید اتفاقی که برای خیلی از سهمها میفتد این است که خریدار برای سهمی خیلی زیاد وجود دارد، به طوری که آن سهم صف خرید میشود اما فروشندهای نیست. اتفاقا خریدارها هم به بالاترین قیمت آن سهم را میخرند. خب وقتی فروشندهای نیست معاملهای اتفاق نمیفتد. وقتی معاملهای اتفاق نیفتد یا کم اتفاق بیفتد حجم مبنا پر نمیشود. وقتی حجم مبنا پر نشود، مثل قبل نیست که حتی اگر یک نفر با بالاترین قیمت آن سهم را خریده باشد، قیمت کل سهم برای همه بالا برود. در واقع ضریبی از پر شدن حجم مبنا در قیمت ضرب میشود.
خب یکی از کارهایی که اینجا میشود کرد این است که افرادی که سهامدار هستن هرکدام تعدادی از سهمهایشان را بفروشند تا معامله جریان پیدا کند و حجم مبنا بالا برود و همه سود کنن. اما چه تضمینی هست همه این کار را انجام بدهند؟ به اصطلاح شاید عدهای ازحرکت عدهای سواری بگیرند.
در دو موقعیت بالا شما باشید چه میکنید؟
از این مسئلهها در زندگیمان کم نیست. این مسئلهها مثل فیلم پلتفرم خیالی و ساختگی نیستند. مثل قضیه بورس خیلی هم واقعی هستند و در زندگیمان در جریان. احتمالا شما هم در زندگیتان از این مسئلهها پیدا میکنید. مسئلههایی که انتخابها و تصمیمهای آدمها به انتخابها و رفتارهای دیگران گره میخورد. این موضوع یکی از بحثهای جالب حوزه شناخت اجتماعی است. صرفا خواستم کمی ذهنتان را قلقلک بدهم که اگر برایتان جالب بود بروید دنبالش.
- ۹۹/۰۲/۰۴
فیلم جذابی باید باشه.
در مورد بورس نه ولی در زندگی خیلی باهاش مواجهیم. جایی که همه انتظار دارن شما کاری بکنید براشون ولی دست شما نیست و مابقی که اتفاقا انتظار میره به حرف شما گوش بدند، به حرف شما گوش نمیدند.