همدلی
1-پارسال اینموقعها جایی کار میکردم که آدمهاش روزه نمیگرفتند. ظهر که میشد ناهارشون رو گرم میکردند و مثل روزهای معمول میخوردند و صحبت میکردند. بیانصافی نکنم، روزهای اول سعی میکردند رعایت من را کنند و بیرون دفتر یا وقتی میرفتم نماز ناهارشون رو میخوردند. من هم نمازم رو طول میدادم که راحت باشن و به خاطر من غذاشون رو سریع نخورند. یک روز گفتم با این ماجرا مشکلی ندارم و خب بعدش همه چیز عادی شد.
به خاطر کوتاه شدن شبها چند سالی است که خیلی از آدمهای روزهدار تا سحر بیدار میمانند. من هم از این ماجرا مستثنی نبودم/نیستم. اون روزها هم تا سحر بیدار میموندم و به کارهام میرسیدم. اگر میخوابیدم چون خواب کمی نصیبم میشد، بعدش به شدت سردرد میگرفتم و برای همین ترجیح میدادم بیدار باشم.
ساعات پایانی روزِ کاری به خاطر ضعف روزهداری و خواب کم بازدهیم میآمد پایین. با این شرایط تمام سعیام رو میکردم کارهام رو تحویل بدم و کمکاری نکنم. اگر در محل کار نمیرسیدم کارها رو جمع کنم، در خانه حتما کامل میکردمشان. اما مسئله این بود که بیشتر کارها جلسهمحور بود و ازم توقع داشتن مثل همیشه تو جلسهها ایده بدم، شارژ باشم و صحبت کنم.
اماجرا وقتی برام اذیتکننده شد که یکی از آدمها شروع کرد به زیر ذرهبین قرار دادنم. من باید مثل همیشه میبودم و اگر کمی کوتاهی میشد-حتی به رسم روزهای معمول و برای آدمهای معمول- اون بندهخدا شروع میکرد به سخنرانی درباره حقالناس و اخلاق و درست بودن/نبودن روزه گرفتن در آن شرایط کاری. اصلا حوصله بحث باهاش رو نداشتم و سعی میکردم واقعا مثل همیشه کارهامو تحویل بدم و خوب باشم که سخنرانیهاشو نشنوم. چند نفری بودند که سعی میکردند شرایطم رو درک کنند و واقعا همراه بودن باهام. اما خب با خودم فکر میکردم باید خودم رو با شرایط وفق بدم. همینطور دلم نمیخواست ذرهای در ذهن کسی روزهداری با تنبلی یا مسئولیتناپذیری گره بخوره. خلاصه که خیلی ماه سختی بود.
2-اگر عزیزِ کسی دچار حادثهای شود؛ فردی به سوگ عزیزی بنشیند آدمها در مواجهه با او چه میکنند؟ مثلا توقع دارند مثل همیشه وظایف کاریاش را انجام دهد؟ یا اگر شخصی دچار افسردگی یا بیماری جسمیای شود؛ همکارهایش چه برخوردی با او در محل کار خواهند داشت؟ زیر ذرهبین قرار میگیرد که چرا در انجام بعضی کارها تواناییاش کم شده؟ مورد بازخواست قرار میگیرد؟ مطمئنا نه! بسیاری از ما سعی میکنیم حال او را درک کنیم. چه بسا بعضیهایمان در کارها و وظایفش بهش کمک کنیم. درست است، اتفاقهایی که بر او وارد آمده چیزهایی نبوده که خودِ او مسببشان باشد و انتخابشان کرده باشد. هر دو مورد بر او تحمیل شده است. شاید برای همین است که قدرت همدلی ما با او بسیار است.
3-فرض کنید یکی از همکارهای ما چند وقت دیگر مراسم ازدواجش است. مطمئنا کمی درگیری و سرشلوغی دارد. ذهنمشغولی دارد. مقدماتی را باید فراهم کند. اگر در انجام وظایف کاریاش کمتوان شود، چه میکنیم؟ توقع داریم مثل همیشه به وظایف خود بپردازد؟ اگر شخصی باردار باشد و ماههای آخر بارداریِ خود را سپری کند چه؟ باز هم توقع داریم تمام امور و وظایف خود را به صورت کامل و مثل همیشه انجام دهد؟ باز هم نه! سعی میکنیم افراد را یاری کنیم. در این مثالها خودِ فرد دست به انتخاب زده است. خودِ او تصمیم به ازدواج گرفته. خودِ او تصمیم به بارداری گرفته. اما با وجود انتخابی بودن این کارها بسیاری از ما همچنان با او سعی میکنیم همدلی کنیم و کمکش باشیم.
4-معیارهای متفاوتی در همدلی کردن ما با آدمهایی که موظف به انجام وظیفه هستند اما توانایی کامل را ندارند، میتواند نقش ایفا کند. اما چه میشود که به طور خاص در جامعه ما جنس کاری که از مناسک و مراسم مذهبی سر برمیآورد مثل روزهداری با جنس مثالهایی که در بند دوم و سوم مطرح کردم متفاوت میشود؟ اختیاری بودن و نبودن این مسئله؟ اما در مسائلی که اختیار هم دخیل است مهربانی را پیشه میکنیم. چه معیاری اینجا نمیگذارد به یک فرد روزهدار مانند کسی که درگیر مراسمی است، نگاه کنیم و با او همدلتر شویم؟
من خودم میتوانم پاسخی برای این سوال داشته باشم، اما دوست دارم شما هم به این مسئله فکر کنید و اگر دلتان خواست اینجا بنویسید.
5-مطمئنا در جامعهای که با تعدد فرهنگها و مذاهب به نحوی مواجه است قانونگذاری نمیتواند راهحل خوبی برای بعضی از مسائلی که مطرح کردم(مناسک و مراسم دینی یا مراسمهای سنتی و فرهنگی) باشد. به نظر من یاد دادن همدلی به انسانهای این جامعه است که میتواند یکی از راهحلهای مناسب باشد. به جز بحث آموزشی، در مقام فردی یکی از راههایی که به نظر من باعث میشود کمی با آدمها همدلتر باشیم همین کاری است که من بالا کردم. در مواجه با یک رفتار یا یک شخص نمونههای مختلف را جایگزین کنیم و رفتار خود را حدس بزنیم. بعد به این فکر کنیم که چرا رفتار من در نمونههای مختلف متفاوت میشود. اگر پاسخ موجهی نداشته باشیم، همدلی کمی در ما میتواند رنگ بگیرد یا رفتارمان کمی به دور از هیجانات شخصی شود.
- ۹۹/۰۲/۲۳
چه خوب و دلچسب بود این متن. فارغ از موضوع، خیلی به دل نشست این نحوه چیدمان🍃🌱😻
من توی موقعیت های مختلف تجربه کردم که چون به دید یک آدم دین دار میدیدند من رو (من نوعی رو) توقع ها متفاوت بود🙄 حتی توی مسائلی که از منظر دینی هم مشکلی نداشت. معمولا با سرکوفتهایی از این دست روبه رو بودم که وای شما که ادعاتون میشه، وای شما که فلان و فلان میکنید و ...
تا جایی که توی بعضی جمع ها اصلا دیگه بروزات اعتقادیم و حتی مسائل سلیقه ایم رو هم بیان نمی کنم و سعی میکنم فقط بی تفاوت رد بشم ...
به نظرم این نحوه مواجهه شما خیلی دلچسبه
باعث میشه آدم توی یه سری مسائل برخورد جزمی و از سر هوا و هوس نکنه.
یادمه توی قضیه ی سانحه هوایی هم یک چنین استدلالی چیدید. اونم برام خیلی جالب بود.