تغییر جنسیت
محتوایی که برده بودم سر کلاس نهم، بچهها دوستش نداشتند. پرسیدم «خب دغدغه و موضوع پیشنهادی خودتان برای گفت و گو چیه؟» و گفتند «درباره تغییر جنسیت صحبت کنیم». تغییر جنسیت؟!
«پ»: «ی» داره فکر میکنه، جنسیتش رو تغییر بده.
من: باشه، پس اول بیایید درباره این صحبت کنیم که چه عواملی باعث میشه یک آدم تصمیم بگیره جنسیتش رو تغییر بده.
«م»(رو به «ی»): خب بگو، چرا میخوایی جنسیتت رو تغییر بدی.
پ: خانم شاید «ی» نخواد دربارش حرف بزنیم.
«ی»: نه! من مشکلی ندارم.
من: اینجا قرار نیست راجع به فرد خاصی صحبت کنیم. میخواییم موضوع رو بهصورت کلی مورد بررسی قرار بدیم.
عوامل مختلفی رو مطرح کردند و کمی دربارشون صحبت کردیم؛ تبعیضها اجتماعی، کسانی که ترنس سکشوال هستند، کسایی که از روی تفنن و سلیقه این کار رو میکنند،... از تجربههای اطرافشان درباره آدمهایی که جنسیتشان را تغییر دادند، گفتند...
من: خب، اگر قرار باشه در جامعهای که تبعیض جنسیتی وجود داره با تغییر جنسیت بخواییم از این تبعیض فرار کنیم باید یک پیشفرض
رو قبول کرده باشیم و اون اینکه چنین جامعهای نسبت به تغییر جنسیت نگاه
بدی نداره. چون اگر قرار باشه نگاه جامعه به تغییر جنسیت نگاه بدی باشه، چه
بسا خود همین تغییر جنسیت مشکلات بیشتری رو نسبت به دختر بودن در اون
جامعه به وجود بیاره.
اینجوری میخواستم بحث رو
ببرم به سمت نگاه جامعه در خصوص این موضوع. بینشون همهمه شد که آره نگاه
جامعه به این مساله بده! اما خب برام مهم بود که این مساله حتما در خصوص ترنس سکشوالها باشد؛ نگاه جامعه به این افراد.
اصلا نمیخواستم وارد موارد دیگه بشم. این که یک نفر از روی تفنن میخواد
جنسیتش رو تغییر بده برای من موضوعیت نداشت و نمیخواستم این نوع نگاهِ
سلیقهای رو برای بچهها پررنگ کنم. بهشون گفتم فقط داریم درباره ترنس سکشوالها صحبت میکنیم که وقتی تغییراتی در خودشون میدن جامعه نگاه خوبی به اینها نداره.
«پ»: خانم اونایی که همینجوری برای تفنن تغییر جنسیت میدن کار اشتباهی میکنن. اینا نظم طبیعت رو بهم میریزن.
من: چطور؟
«پ»:
خانم درسته که علم به خیلی چیزا میتونه برسه، اما ما حق نداریم از همه
دستاوردهای علم هرجوری دوست داریم استفاده کنیم. مثلا الان یک باباهه رفته
جنسیتش رو تغییر داده. الانم مدل هست. دو تا هم بچه دارن. مامانهه هم
خواننده هست. خب بچههاشون الان دو تا مامان دارن. این بده! این بهم ریختن
نظم طبیعته. آدمها نیاز دارن یک مامان داشته باشن و یک بابا.
من: اوهوم. خب الان بحث ما درباره ترنسها است. به نظرتون چی باعث میشه که نگاه جامعه به این افراد خوب نباشه؟ خب این آدم مگه چه فرقی داره با کسی که مشکل قلبی داره و قلبش رو عمل میکنه؟
«آ»: به خاطر مسائل دینی به این مساله نگاه خوبی نمیشه.
«پ»: نه! مراجع گفتند این افراد اجازه عمل دارن. اتفاقا از نظر دینی مشکل نداره.
من: پس چی؟
«ب»: خانم مشکل افکار سنتی خود جامعمون هست. دین مشکلی نداره با این مساله. مردم خودشون این مساله رو نپذیرفتند.
من: خود شماها با این مساله کنار اومدید؟ مثلا اگر یکی از دوستاتون دیگه دختر نباشه و از فردا پسر بشه شما رفتارتون و نگاهتون بهش تغییر نمیکنه؟ از همینجا شروع کنید دونه دونه بگید.
«ب»: نه خانم! من نه رفتارم تغییر میکنه و نه افکارم.
«د»: بستگی داره خانم. اگر اون آدم، به ما نزدیک باشه، خب سخته! افکارم دربارش تغییر نمیکنه اما یک سری از رفتارهام تغییر میکنه. نمیتونیم مثل قبل باهاش باشیم.
«ن»: خانم مثلا نمیتونیم دیگه بغلش کنیم.
«پ»: خانم من رفتارم تغییر نمیکنه. یعنی خب نمیتونم دیگه بغلش کنم، اما باهاش عجیب و غریب رفتار نمیکنم. راستشو بگم دلمم براش میسوزه.
«م»: من حسرت میخورم و ناراحتم که دوستم پسر شده. حسرت اونموقعهایی که دختر بود. خب وقتی دختر بود دوستیمون یک جور دیگه بود.
اما تقریبا همشون گفتند رفتارشون با اون شخص تغییر زیادی نمیکنه.
من: خب! پس همتون میگید رفتارهاتون عجیب و غریب نمیشه و تغییر جنسیتش رو میپذیرید. پس یعنی اگر دوستتون یک روزی بهتون درخواست ازدواج بده، مثل خیلی از پسرهای دیگه به درخواستش فکر میکنید؟
کلاس همهمه شد. چندتاشون بدشون اومده بود.
«پ»: پس شماها الکی میگید میپذیریدش. اگر میپذیردش و خیلی باهاش عادی هستید نباید الان حالتون بد میشد از حرف خانم.
«ر»: خب معیارهای من رو نداره برای ازدواج.
«پ»: تو فکر کن همه معیارهاتو داره، پول، قیافه، تحصیلات،... فقط یک زمانی جنسیتش رو تغییر داده، همین! الانم وضعیتش مشخصه و جنسیتش رو پذیرفته. خانم همه ما که ادعای روشنفکری میکنیم خودمون هنوز با این مساله نمیتونیم کنار بیاییم.
من: خب، به نظرتون چجوری میشه با این مساله کنار اومد؟
«ب»: خانم اون آدم رو درک کنیم. خودمونو بذاریم جاش. مطمئنا دوست نداریم آدمها نگاهشون با ما عادی نباشه. خب یک زمانی مریض بودیم مثل یکی که به قول شما قلبش مشکل داشته، الان خوب شدیم دیگه. چرا باید مثل آدمهای دیگه با ما برخورد نکنند؟
من: جالبه! حتی دیگه میتونیم مثل «پ» براشون دلسوزی نکنیم. طرف از اون شرایط پا درهوایی دراومده. خوشحاله! باید براش حتی خوشحال باشیم. برای چیش دل بسوزونیم؟!
من: شاید نگاه آدمها به این مساله خیلی دیر تغییر کنه! اما خب من فکر میکنم این صد سال رو میتونیم کنیم هفتاد سال، میتونیم کنیم پنجاه سال.
«س»: خانم حرف زدن درباره این موضوع خودش به نظرم یک سری چیزها رو عوض میکنه. هنوز ترس از صحبت درباره این مساله وجود داره.
پینوشت1: دغدغه بچههای این دوران تغییر کرده است. اینکه یک نوجوان از موضوعاتی مثل دوست پسر و دوست دختر که یک زمانی مساله اصلی نوجوانهای ما بود گذشته باشد و دغدغه الانش، مسائلی چون تغییر جنسیت باشد به نظرم جای تامل دارد.
پینوشت2: خوشحال بودم که شاگردهام اینقدر راحت دغدغهشونو گفتند. خوشحال بودم که «ی» و دوستاش راحت حرف زدند و به این فکر نکردند که ممکنه من برخورد خوبی نسبت به حرفهاشون نداشته باشم. شاید یعنی، خوب باهاشون دوست شدم.
من فکر میکنم تعداد کسایی که از لحاظ فیزیولوژیکی دچار اختلال هستن گروه کوچکی هستن و اسلام فقط به اینها اجازه تغییر جنسیت داده اون هم در صورتی که با دوره های درمانی اختلالاتشون بهبود پیدا نکنه.
به نظرم باید این موضوع رو براشون بیشتر توضیح میدادی که دلایل دیگه، موجه و پذیرفته شده نیست. به نظرم خوب بود از تبعیض جنسیتی به موضوع ورود پیدا میکردی و از اینکه ایا در صورت وجود تبعیض جنسیتی بهتره این تبعیض رو از بین بریم یا جنسیتمون رو تغییر بدیم؟
فکر میکنم خوب بود روی موضوع انسان و کرامت زن بحث میکردین. چیزی شبیه به همین چیزی که «پ» درباره نظام طبیعت گفته.
یا اصلا بحث میکردین چرا تغییر جنسیت در جامعه به سختی پذیرفته میشه؟ و این سختگیری ها به خاطر چیه؟