کاکتوس

خیانت

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ

به نام او...

خب دیگه نمیشد ننوشت. با اینکه خیلی سعی کردم با وبلاگ قدیمی ام در بلاگفا بسازم و مشکلات را تحمل کنم، اما او خانه و زندگی را ول کرد و رفت. ول کرد و رفت و به رابطه پایبند نماند وخیانت کرد. خیانت که شاخ و دم نداره، همینه دیگه! همین کاریه که بلاگفا با من کرد. از آنجایی هم که پایبندی من مشروط به پایبندی او بود و حتی پایبندی من جور دیگری نمی توانست معنا داشته باشد؛ وفاداری من هم به او منتفی شد و نتیجه اینجایی شد که می بینید. هستم با بلاگ تا ببینیم بلاگفا چه تصمیمی می گیرد...

  • ۹۴/۰۲/۲۰
  • فاطمه نظریان

آغاز

نظرات  (۴)

وبلاگ نو مبارک!

خیلی کار خوبی کردین. بلاگ واقعاً خیلی بهتر از بلاگفا هست؛ تقریباً از هر جهتی که فکر کنید. حداقل اینه که نه قلدری می‌کنه و نه ناز و ادا داره! یه کمی که بگذره و به اینجا عادت کنید، دیگه اگه کلاهتون هم اونور بیفته برش نمی‌دارین!

پاسخ:
ممنون.
مشکلم اینه که خواننده هام اونور هستن، آدرس اونور تو پیوندهای وبلاگ ها هست، یک چیزی حدود سه سال از زندگی من اونجا هست و ول کردن اونجا واقعا برای من سخته...
اما خب قبول دارم، امکانات اینجا خیلی خیلی بهتر از اونور هست، نمیدونم:(
سلام

به به!
چقدرم خوبه اینجا و قشنگ درستش کردی :))
مبارک باشه ایشالله.
اصلا همون موقع که بوی خیانت اومد باید رهاش میکردی. تو صبرت زیاد بود و زیاد پاش وایسادی.

خواستم بهت بگم وقتی سرورش بلاگفا درست شد یه پست بذار و اینجا رو معرفی کن. ترسیدم مبادا همون اتفاقی که برای ما افتاد برا کاکتوس بیافته. پس خیلی محتاطانه اینجا رو معرفی کن.
بعضیا با اینکه خودشون میذارن و میرن اما نمیذارن بعد از اونها طرف مقابلشون زندگی خوشی داشته باشه و میخوان خاطرات قبل رو از بین ببرن!
البته شاید چون اسم و رسم اینجا فرق میکنه اتفاقی هم نیافته.
پاسخ:
سلام.
ممنون.
لطف داری، چشمات قشنگ میبینه:)

هنوزم فکر می کنم اگه بلاگفا درست بشه همونجا شاید بنویسم، خیلی سختمه از اونجا برم. اینجا رو هم چون شدیدا احساس به نوشتن می کردم راه انداختم مثلا الان کلی پست که تو وورد نوشتم دارم و باید بذارمشون اینجا(یعنی احساس به نوشتن تا چه حد بوده...)

یک سوال بپرسم اول، اگر من اینجا از طریق مهاجرت بخوام مطالب کاکتوس بیاد اینجا، بلاگفا اجازه میده؟ انگار برای تو اجازه نداده بود، چجوریه؟
من فکرمیکنم بلاگفا فهمید دارم مهاجرت میکنم و وبلاگم رو مسدود کرد. ببین دقیقش اینطور بود. من نرم افزار مهاجر رو نصب کردم و مهاجرت رو ا نجام دادم اما فقط ده پست اخر منتقل شد. بعد طبق توصیه مهاجر این کار دوبار دیگه تکرار کردم و باز هم پستهای قبلی منتقل نشدن و دقعه چهارم که خواستم مهاجرت رو تکرار کنم وبلاگ قبلی کلا مسدود شده بود . انگار نه انگار که وبلاگی بوده.
یعنی حدود سه چهار ساعت بیشتر طول نگشید که بلاگفا بفهمه داره انتقال صورت میگیره بنابراین به نظرم به ریسکش نمی ارزه. بذار کاکتوس همونجا باشه حتی این وبلاگ رو اونجا لینک نکن چون اتفاقی که برای خیال ِ دست افتاد ممکنه برا کاکتوس هم بیافته. خیال دست فقط لینک شده بود. فکرکنم مهاجرتی درکار نبود اصلا!

خواننده هات و کسانی که لینکت کرده بودند رو میتونی بری بهشون لینک جدیدت رو بدی و بعد از مدتی همه میفهمن و اصلا یه غربالی هم میشن خواننده هات. به نظرم این خودش یه حسنه!

پاسخ:
اوهوم.
ممنون از راهنماییت.

من هم اوّل می‌خواستم مهاجرت کنم که نشد. حتی زنگ زدم به بلاگ و مسئول فنی‌اش گفت که فایلی را برایش بفرستم. بعد کلاً پیشمان شدم. یکی-دو روز بعد «خیالِ دست» سابق به باد رفت. و بعدش مسئول فنی بلاگ ایمیل زد که مشکل را درست کردیم، برو مهاجرت کن!

پس پیشنهاد من هم این است که اصلاً دور مهاجرت نروید چون ریسکش خیلی بالا است. اگر خواستید در بلاگ ادامه دهید، به خواننده‌هایتان یکی‌یکی خبر دهید؛ از طریق وبلاگ یا ایمیلشان. برای آن‌هایی که ازشان آدرسی ندارید هم یک آدرس ایمیل در «کاکتوس» بگذارید. آن‌هایی که پیگیر باشند بالاخره یه جوری می‌پرسند و شما هم یه جوری آدرس جدید را می‌دهید.‌ فقط مراقب باشید که تلویحاً یا تصریحاً در وبلاگتان به کسی نگویید که نقل مکان کرده‌اید. فکر می‌کنم علت انسداد «خیالِ دست» همین بود. خلاصه همه‌ی مراقبت‌ها را انجام دهید که وبلاگتان خیلی حیف است. پست امروزتان را که می‌خواندم یاد پست‌های اولیه‌تان افتادم که چقدر خواندن و فهمیدنش سخت بود. الآن قلمتان مثل آب، روان شده. برای همین می‌گویم که حواستان به آن پست‌ها باشد!

پاسخ:
ممنون از توضیحتان.

خوشحال شدم گفتید قلمم روان شده. راستش خودم بعضی وقت ها به پست های اولیه ام که برمی گردم خجالت می کشم.
1)یادم است فاعل و مفعول و فعل و... را هم ترتیبشان را در جمله هام رعایت نمی کردم و همین مسئله -ایرادهای نحوی- فهمیدن نوشته هایم را سخت می کرد(البته می دانم که هنوز هم پر هستم از ایرادهای نحوی).
2)اما خب اگر آن ایرادها را هم برطرف می کردم می دانم باز هم فهمیدن نوشته هام سخت بود چون سخت می نوشتم، چون این مساله که یک چیزهایی را از ذهنم به خارج بیاورم برایم سخت بود و یک جورایی خوب هم بلد نبودم. و شاید هم خودم و مسائل را نمی توانستم خوب تحلیل کنم که نمی توانستم و نمیشد. فکر می کنم فبک و کار با بچه ها شاید یکی از چیزهایی بود که کمی در این مساله کمکم کرد. یا حتی خود فلسفه علم خواندنمان و وجود بحث هایی مثل دسترسی نداشتن به اذهان، فهم مقصود طرف مقابل، وجود پارادایم ها،... و جستجو برای پاسخ دادن به مسائلی که حول آن موضوعات به وجود می آمد نیز در بهتر نوشتن های من کمک رسان بود. 
3)می تونم متوجه بشم که حتی سبک نوشتنم کمی تغییر کرده که بیشتر داستان و رمان خواندن هام در این اتفاق تاثیرگذار بود.
4)و از همه مهم تر توصیه هایی که اینور و اونور درباره نوشتن میخوندم، مبنی بر این که پیچیده نوشتن هنر نیست و روان و ساده نوشتن است که هنر است باعث شد سعی کنم نوشتنم را بهتر کنم و نوشتنم فعلا این چیزی بشه که الان هست. و البته می دانم باز هم خوب نیست اما می دانم نسبت به قبل تغییرات زیادی کرده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی