کاکتوس

حسودی

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ
خیلی بده اینقدر حسود باشی که حتی پیشرفت علم رو هم نخوای؟ یعنی خیلی بدبختیه که به علم حسودی کنی؟
خب فکر کنید، یک نفر شما رو به خاطر خیلی از ویژگی ها و توانایی هاتون دوست داره. بعد تصورش را هم کنید که علم به یک جایی برسه که بتونه فیلمی مثل Her یا EX Machina یا... رو اما با درجه ی بالاتری محقق کنه. خب یعنی اونوقت علم تونسته ورژنی از شما رو، حتی بهتر برای اون کسی که دوستتون داره هدیه کنه. خب نباید حسودی کنید؟! نباید بخوایید علم پیشرفت نکنه؟!

پی نوشت1: در راستای این مطلب و این مطلب.
پی نوشت2: حسادت، بحث های فلسفیِ علم و ذهن و... نظریات له و علیه چیزهای بالا رو واقعا نمی فهمه.
  • ۹۴/۰۳/۲۲
  • فاطمه نظریان

نظرات  (۲)

  • حسین غلامى خواه
  • :)

    یک نقصی که معمولاً فیلم‌های علمی-تخیلی دارند این است که ابزارهای آینده را «پیشرفته» نشان می‌دهند ولی انسان‌ها همانی هستند که بودند. گویی که «پیشرفت» ابزارها هیچ تأثیری بر انسان ندارد. من در اینکه انسان‌ها روزی بتوانند انسان دیگری تولید کنند تردید جدی دارم ولی حتی اگر بتوانند، فکر می‌کنم روابط احساسی مثل دوست‌داشتن و حسادت دستخوش تغییرات اساسی شود. برای تقریب به ذهن مثال می‌زنم: استاندارد روابط زناشویی برای جامعه‌ی ما تک‌همسری است (با اینکه از نظر شرعی امکان اینکه مردها چند زن دیگر بگیرند هست). درنتیجه، در جامعه‌ی ما، اگر مرد متأهلی سراغ زن دیگری غیر از همسرش برود متهم به خیانت می‌شود یا حداقل می‌گویند همسرش را دوست نداشته یا همسرش او را دوست نداشته. آن دو زن هم به هم حسادت می‌کنند. درحالی‌که چندصدسال پیش، خود زن اول برای همسرش دنبال زن‌های دیگر می‌گشته. می‌خواهم بگویم برای زنان آن جامعه، «دوست‌داشتن» و «حسادت کردن» اساساً متفاوت با «دوست‌داشتن» و «حسادت‌کردن» امروز تعریف می‌شود. یک مثال اکستریم‌تر عکس این رابطه است. یعنی یک زن چند همسر داشته باشد. می‌گویند روابط زناشویی در ابتدای تاریخ به این شکل بوده. الآن برای هیچ مردی (شاید در هیچ‌کجای دنیا) پذیرفته نیست که همسرش با مرد دیگری هم ازدواج کند. ولی قبلاً کاملاً عادی بوده. چه‌بسا اگر روزی تکنولوژی ما را به جهانی دیگر ببرد، ما هم انسان‌های دیگری شویم با فهم‌های متفاوتی از «دوست‌داشتن»، «حسادت» و ... .

    پاسخ:
    اولش می خواستم باهاتون مخالفت کنم چون فکر می کردم واقعا نمی شود گفت یک سری احساسات با تغییر جامعه تغییر پیدا می کنند. دلیل این نظرم هم مطلبی بود که چند وقت پیش درباره حس مادری خواندم. یک مادری جرأت کرده بود بلند بلند بگه وقتی بچش به دنیا اومد تا چند ماه حس خاصی بهش نداشت و وقتی این مساله را به اطرافیانش می گفته همه بهش می گفتن، یواش! یواش! دیگه نگی ها! ما هم اینجوری بودیم، اما نباید بلند بگی. و این مساله را در کنار تصویرهای اغراق شده ی رسانه ها از مهر مادری بگذارید. خب همه مادرها این حسشان را یواشکی در دل خودشان نگه می دارند، پس چه نتیجه ای می گیریم؟ مادرها همه از همون اول که بچشون به دنیا میاد یک حس و مهر و علاقه خاصی بهش دارند. حالا ممکن است جامعه تغییر کند و این حس دیگر یواشکی نباشد. یعنی تغییر جامعه در نمایان ساختن این حس نقش پیدا می کند نه در وجود این حس. من میتونم در مورد حس های دیگری که شما می گویید با تغییر اجتماع دستخوش تغییر می شوند همین نظر را داشته باشم. اجتماع آن احساسات را از بین نمی برد، می تواند در نحوه ی ظهورش تغییر ایجاد کند. و مساله ی من اصلا مساله ی نحوه ی ظهور نیست و وجود خود آن حس برای خودِ خودِ انسان برام مساله است.
    اما خب بعدش داشتم فکر می کردم اگر به زندگی شخصی خودم نگاه کنم، خیلی از حس هایی که داشتم با تغییر فضای زندگیم و به تعبیری تغییر در اجتماعم از بین رفتند. برای همین مردد شدم که باهاتون خیلی محکم مخالفت کنم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی