کاکتوس

برای شنبه‌ای که پاییزیِ پاییزی شد...

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۴ ق.ظ

با اینکه سوز پاییز و بارون و آسمون‌های دلگیر این روزها را پر نکردن؛ اما باز غروب که میشه فکر میکنم اونور پنجره پاییزِ پاییزه. گوشیمو برمیدارم و میگم: «شال و کلاه کنم که بریم توو همون خیابون‌هایی که پاییز گذشته پرشون کردیم؟ سوز میومد. آسمون دلگیر بود و آدم‌ها توو خونه‌هاشون. سوز میومد و دستامو کرده بودی تو جیبت. شال و کلاه کنم که دوباره جیب‌هات از دستای من پر بشه؟ کسی توو اون خیابونا نباشه و یک پا بالا، یک پا پایین بین زمین و هوا، غش غش روی برگ‌ها بخندیم؟ رعد و برق بزنه و یواش یواش خیابونا با درخت‌های لختشون تاریک بشن...»
میخنده و میگه «منم دلم همۀ اینا رو میخواست اما هوا سرد نیست! سوز نداره! بهمون میخندن اگر شال و کلاه کنیم. خیابونا خلوت نیست! هوا هم دلگیر نیست و صافِ صافه! رعد و برق و بارونی هم نیست! اصلا پاییزی نیست!»

اما من هنوز فکر میکنم اونور پنجره پاییزه. من نشستم توو خونه و فکر میکنم اونور پنجره پاییزه و همه چیز مثل قبله! اما او توو خیابون‌ها و از اونور پنجره داره میگه پاییزی نیست و هیچ چیزی مثل قبل نیست. فکر کنم راست میگه و هیچ چیز مثل قبل نیست. پایزی نیست! بودن من اینور پنجره و بودن او اونور پنجره هم نشونشه...

اما حالا پنجره رو باز کردم و انگار اونور پنجره واقعا پاییزی شده... همه چیز مثل قبل شده...

  • ۹۴/۰۷/۲۵
  • فاطمه نظریان

نظرات  (۱)

دلم می خواد منم بتونم پنجره رو باز کنم که همه چیز مثل قبل بشه...
پاسخ:
میشود... فقط شاید بلند شدن و باز کردن کمی سخت باشد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی