شنبهای به رنگ جمعه
شاید سهم من از جمعه نوارِ سفیدِ گیپور خریده نشده برای جیبهای سارافونم بود. شاید سهم من از جمعه عطری که پسند نشد بود. شاید سهم من از جمعه تاپ گلداری که خریده نشد بود. شاید سهم من از جمعه قدم زدن در خیابانهای خلوت و پر از برگ زیر یک آسمون پاییزی با یک دسته داوودی بود... شاید سهم من از جمعه داوودیهایی بود که شنبه را هم رنگ خودشان کردند...
پینوشت: عکس از خودم است. بعد از تمام شدن پایاننامه قرار است سوزندوزی یاد بگیرم و بعد هم تذهیبم را ادامه بدهم. عکاسی هم میتواند پشت سرِ تذهیب در صف بایستد. یا حتی اگر پایش درد میگیرد، میتواند با زنبیلِ پلاستیکیِ قرمزش که دوربینِ دیجیتالش را در آن گذاشته روی تخته سنگی که کنار دیوار است بنشیند و به تذهیب بسپارد نوبتش پشت اوست تا مبادا کسی جایش را بگیرد. فقط باید حواسش باشد چادرِ گلدارِ سفیدش کثیف نشود.
- ۹۴/۰۹/۰۷
چه حس خوبی داره قطار کردن برنامهها برای بعد از تموم شدن کنکور/پایاننامه.