کلاسهای بهاری و معتدل خزری
چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۷ ق.ظ
از زنگ اول.
بچهها اصرار کردند کلاس را در حیاط برگزار کنیم. رفتیم حیاط. نمنم بارون گرفت. صورتهامون خیس شد. دستهامون خیس شد. بچهها همچنان میخواستند زیر بارون کلاس رو ادامه بدیم. هوا خنک شده بود. دلشان بازی میخواست. قول دادهبودم یک ربع آخر زنگ بازی میکنیم. یک ربع آخر رسیده بود. یک لِیله کمرنگ تو حیاط بود. بارون قطع شده بود. زمین خیس بود. روی زمین خیس لیله بازی کردنها شروع شد. تو خونههای لیله که میپریدند، آب به اطراف پاشیده میشد. از شنیدن صدای شالاپ شولوپ آب موقع پریدن و پاشیدنش به اطراف ذوق میکردند. میخندیدند. دور لیله حلقه زده بودند. براشون گوشه میگرفتم و سنگشون رو پرت میکردند. روی زمین خیس با لیله بیشتر شبیه خودشون بودند تا با موبایلها و تبلتهاشون. شبیه اصلِ کودکی.
اولش بعضیهاشون نمیآمدند بازی. اما آخر سر همه دور لیله حلقه بسته بودند. همه دلشون میخواست بازی کنند. از قصد گفته بودم بازی لیله باشه؛ برای بحث هفته بعدم. میخواستم هفته بعد درباره بچههای لیلهبازِ گذشته و بچههای فضای مجازی امروزه بحث کنیم. درباره سبک زندگی گذشته و امروزه. شاید، شاید که بعدش کنار لاین و اینستاگرام و تلگرامشون یکقول دوقول هم پیدا شد. طناب بازی و لیله بازی هم پیدا شد.
از زنگ دوم.
بچهها اصرار کردند کلاس را در حیاط برگزار کنیم. رفتیم حیاط. نمنم بارون گرفت. صورتهامون خیس شد. دستهامون خیس شد. بچهها همچنان میخواستند زیر بارون کلاس رو ادامه بدیم. هوا خنک شده بود. دلشان بازی میخواست. قول دادهبودم یک ربع آخر زنگ بازی میکنیم. یک ربع آخر رسیده بود. یک لِیله کمرنگ تو حیاط بود. بارون قطع شده بود. زمین خیس بود. روی زمین خیس لیله بازی کردنها شروع شد. تو خونههای لیله که میپریدند، آب به اطراف پاشیده میشد. از شنیدن صدای شالاپ شولوپ آب موقع پریدن و پاشیدنش به اطراف ذوق میکردند. میخندیدند. دور لیله حلقه زده بودند. براشون گوشه میگرفتم و سنگشون رو پرت میکردند. روی زمین خیس با لیله بیشتر شبیه خودشون بودند تا با موبایلها و تبلتهاشون. شبیه اصلِ کودکی.
اولش بعضیهاشون نمیآمدند بازی. اما آخر سر همه دور لیله حلقه بسته بودند. همه دلشون میخواست بازی کنند. از قصد گفته بودم بازی لیله باشه؛ برای بحث هفته بعدم. میخواستم هفته بعد درباره بچههای لیلهبازِ گذشته و بچههای فضای مجازی امروزه بحث کنیم. درباره سبک زندگی گذشته و امروزه. شاید، شاید که بعدش کنار لاین و اینستاگرام و تلگرامشون یکقول دوقول هم پیدا شد. طناب بازی و لیله بازی هم پیدا شد.
از زنگ دوم.
صدام گرفته بود. به خاطر سرفههایی که دکتر گفته بود از حساسیت فصلی است، صدام گرفته بود. من که حرف دکتر رو باور نکردم. اردیبهشتی باشی و حساسیت بهاری داشته باشی؟! خندهداره! من میدونم، حساسیت فصلی نیست. از آبهای بدتصفیهشده است. از همون صبحی که از شیر آب خوردم و انگار آب گلوم رو خراش داد، سرفههام شروع شد. بعد از اون روز هم هر وقت آب خوردم، دوباره آب گلومو میخراشید. سرفههام بیشتر میشد. به هرکی میگم سرفههام به خاطر آب است، یک جوری نگاهم میکنه. خیلی سعی میکنه نخنده. اما حساسیت فصلی برای من خندهدار تره. به هر حال، رفتم سر کلاس و بچهها برای بهتر شدن صدا و سرفههام شروع کردند پیشنهاد دادن. لیلی میگفت اناب دم کنم. مانلی میگفت شیر و عسل بخورم. پارمیدا میگفت آبلیمو و عسل بخورم. ملیکا، یاسمن، یکتا،... هرکدوم یک پیشنهادی داشتند. ازشون تشکر کردم. پارمیدا یک دفعه گفت، «خانم میشه درباره دکتری صحبت کنیم؟». همشون خیلی علاقه داشتند. قبول کردم. بحث رو میخواستم حول اخلاق پزشکی شکل بدم. با این سوال شروع کردم که «وقتی میرید دکتر دوست دارید برخورد دکتر باهاتون چجوری باشه؟ چرا؟». نظرات مختلفی دادند. نظر رها برام خیلی بامزه بود.
«میدونید خانم، یک دکتر باید معتدل خزری باشه. یعنی نه خشک و جدی باشه، نه خیلی شوخی و خنده کنه. بیمار با اون حالش مهربونی میخواد، نه جدیت. همدردی میخواد، نه شوخی و خندۀ الکی. دوست داره دکترش شرایطشو درک کنه.»
سپاس از دکترهای معتدل خزری.
«میدونید خانم، یک دکتر باید معتدل خزری باشه. یعنی نه خشک و جدی باشه، نه خیلی شوخی و خنده کنه. بیمار با اون حالش مهربونی میخواد، نه جدیت. همدردی میخواد، نه شوخی و خندۀ الکی. دوست داره دکترش شرایطشو درک کنه.»
سپاس از دکترهای معتدل خزری.
- ۹۵/۰۱/۲۵