تفکر انتقادی
1-برای سخنرانی در دو کارگاه ازم دعوت شد. موضوع سخنرانی «نقش تفکر انتقادی در سواد رسانهای» بود. این سخنرانیها، اولین سخنرانیِ رسمی و جدیِ
من محسوب میشدند. نگران بودم. من آدم متکلم وحده بودن نیستم و این مساله نگرانم میکرد. یاد گرفتم و عادت کردم در
حلقهها بشنوم، سوال بپرسم و بحث را با کمک اعضای حلقه جلو ببرم و بسیاری جاها این روش را بهترین روش میدانم.
تعداد و تحصیلات شرکتکنندهها را پرسیدم و چند هفته روی موضوع و نحوۀ سخنرانیام فکر کردم. فیلمهای مختلف را در این خصوص دیدم. مقالهها و فعالیتهای مختلف را کم و بیش بررسی کردم و بالاخره طرح کارم را مشخص کردم. به مسئول کارگاه گفتم قرار نیست من متکلم وحده باشم و نحوۀ کارم را توضیح دادم. بسیار استقبال کرد.
2-در گذشته دو نوع رویکرد به تفکر انتقادی
وجود داشت؛ رویکرد منطقی و رویکرد حل مساله. رویکرد منطقی به آموزشِ روش بحث و مناظره، شیوه
استدلال، قوانین منطقی، مغالطهها و... میپرداخت و رویکرد حل
مساله از روششناسی علوم مختلف سرچشمه میگرفت که
به هدف حل یک مساله به آموزشهایی که در رویکرد منطقی به آنها اشاره شد،
میپرداخت. این دو رویکرد هر دو به آموزش دربارۀ تفکر انتقادی میپرداختند نه خود آموزش تفکر انتقادی.
به عنوان مثال ما میخواهیم شنا کردن یاد بگیریم. یک حالت این است که ما بدون مواجه با آب تکنیکهای لازم برای شنا کردن را آموزش بینیم. از روی کتابها بخوانیم که برای شنا کردن حرکت دست و پا و سر چگونه باید باشد . حالت دیگر این است که ما وارد آب شویم و با تمرین در آب مهارت شنا کردن را کسب کنیم. در حالت اول در واقع ما شنا کردن یاد نمیگیریم بلکه ما درباره شنا کردن چیزهایی یاد میگیریم. اما در حالت دوم ما مهارت شنا کردن را کسب میکنیم و شنا کردن یاد میگیریم. در بحث تفکر انتقادی هم وضعیت به همین صورت است. در دو رویکرد سنتی به آدمها مهارت نقادانه اندیشیدن را یاد نمیدادند، بلکه دربارۀ نقادانه اندیشیدن به آنها چیزهایی یاد میدادند. بنا بر این رویکرد جدیدی در خصوص تفکر انتقادی مطرح شد که هدف آن تقویت مهارت نقادانه اندیشیدن بود.
4-کار خیلی سختی بود. پیدا
کردن محتوای خوب، طراحی تمرین، مشخص کردن مسیر،... همه زمان زیادی از من
گرفت. اما خب برای حضار بسیار جلسه هیجانانگیزی بود و برای من نیز
تجربهای جالب و مسئولین کارگاه از جلسهام استقبال کردند. میدانم کسانی که در جلسه بودند تا حد خوبی در بحثها یادشان خواهد بود که پیشفرضها را مشخص کنند و با
پیشفرضهای خودشان کسی را نقد نکنند. حواسشان خواهد بود تا حد ممکن خودشان را از
پیشداوریها و کلیشههای مختلف هنگام نقد مسائل رهایی ببخشند. لحن و کانتکست مسائل را در نظر بگیرند. با اطلاعات کافی و توجه به نوع
منابع خبری به نقد مسائل بپردازند. هدفشان را برای نقد درست انتخاب کنند. و ... چرا که با تمام این موارد به صورت عملی دست و پنجه نرم
کردند و با تمرینهایی این مسائل برایشان تا حدی معنادار شد. در پایان جلسه واقعا حس خوبی داشتم. حس میکردم آدمهای جلسه واقعا درگیر شدهاند.