شعری و سازی و نفسی
یکی از شاگردهایم پیام داده که: «خانم دوست دارید دوستم برای اسمتون رپ بخونه؟» متوجه حرفش نشدم. «یعنی چی؟» برایم صدایی فرستاد که یک نفر روی اسمش رپ خوانده بود.
صدا خام بود و نوجوان. «خانم، این دوستم الف هست. هر اسمی رو خودش
براش شعر میسازه و رپ میخونه. سریع قافیه پیدا میکنه براش. تو گروه رپ ر هم
هست. باهاشون آهنگ میخونه. اسمتونو بدم بهش براتون شعر بسازه و بخونه؟» حیران بودم. نمیدانستم چه باید بگویم.
«چند سالشه؟»
«کلاس ششمه»
«خب اینکه اینقدر علاقه داره به خوندن، چرا کلاس آواز نمیره؟»
«میره. استادش هم ر هست. یک رپر معروفه.»
«میشناسمش»
نمیدانستم چگونه بگویم او که علاقه دارد، صدا دارد، خب یک کلاس آواز درست و درمان برود. نمیدانستم چگونه ذوقش را کور نکنم.
«فقط رپ دوست داره؟»
«نه! هیپ هاپم دوست داره. اما خب رپ بیشتر.»
در دلم گفتم، بدتر شد که! هیپ هاپ آخر؟!
«خانم آهنگ هم داده بیرون. اما چون سنش زیر هیجده سال بوده صداشو یک کم کلفت کردن.»
«خب این که دیگه صدای خودش نیست. اون نخونده که!»
«چرا خانم اون خونده. فقط به صداش افکت دادن.»
نمیخواستم ذوقش کور شود. «خب اصلا همین میشه خودش بحث یکی از کلاسهامون باشه.»
«دقیقا!»
میشود بحث فلسفی خوب درآوورد، اما داشتم فکر میکردم واقعا قلقلکش نمیآید
وقتی الف برایش شعر میگوید و آواز میخواند؟ حتما نمیآید دیگر! وقتی فکر کند که این کار الف است که برای هر اسمی قافیه بسازد و آواز بخواند،
قلقلکش نمیآید دیگر. آن اسم میتواند سارا باشد یا فاطمه. مهسا باشد یا علی. پگاه باشد یا فرزاد. کتی باشد یا پاپی. فقط یک اسم است و چند قافیه. جورش میکند و میخواند و تمام. داشتم فکر میکردم قدیمها لیلایی بود. مریمی بود و فاطیای. ماجراهایی بود. حسهایی بود. و این حسها بودند که برای لیلا و مریم و فاطیِ قصه شعر میسرودند و سازی کوک میکردند و
نفسی گرم...