کاکتوس

درهم و برهم

چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۴۴ ب.ظ

با توجه به برنامه فلسفه برای کودکان(فبک) برای یک گروه از بچه‌ها(کلاس هفتم) پروژه‌ای با نام «از خود تا دیگری» تعریف کردم. جلسه اول و دوم به بخشی از تمرین‌هایی که مربوط به موضوع 《خود》 بود پرداختیم. قرار بود ویژگی‌هایی از خودشان را بگویند که دوست دارند دیگران بدانند.

نفر اول: من عاشق اسلحه و قتل و کشت و کشتارم. بچه‌ها رو هم خیلی دوست دارم. و...

من: جالبه! بچه‌ها رو خیلی دوست داری اما عاشق کشتنی...

نفر دوم و نفر سوم هم چیزهایی گفتند و نوبت به نفر چهارم رسید.

نفر چهارم: من هم عاشق اسلحه و قتل و کشت و کشتارم. همینطور عاشق خونم.

نفر پنجم: من هم عاشق خونم. یک دیالوگی تو فیلم «صد» هست که میگه «جواب خون، خونه!». خیلی جمله خوبیه! من این جمله رو قبول دارم و خیلی حال میده وقتی یکی، یکی رو می‌کشه، بکشیش.(حرفش معطوف به اقدام فردی بود)

در ذهنم مرور می‌کردم یک فرد 12-13 ساله چرا باید فیلم «صد» رو دیده باشه؟ در همان حین گفتم: بچه‌ها! ما الان تو قرن 21 هستیم. جمله «جواب خون، خونه!» برای این قرن و یک جامعه مدنی خیلی عجیب نیست؟

نفر پنجم: خب اعدام همینه حکمش!

من: اما همه جوامع که حکم اعدام رو ندارن! علاوه بر اینکه تو بحث اعدام هم ترجیح به بخشش هست در درجه اول. و یک چیز مهم‌تر این که فرق باید گذاشت بین عاملین یک حکم. اینکه عامل یک عمل قانون باشه یا یک فرد از روی دلخواه خودش خیلی فرق داره.

چیزی نگفتند. فرد چهارم ادامه داد...

نفر چهارم: اما خانم من عاشق خونم و خیلی خوش‌مزه ست.

همینطور که حرف‌هاشون رو یادداشت می‌کردم، جا خوردم. سرم رو بالا آوردم. با تعجب پرسیدم: «خون؟ مگه تو خون می‌خوری؟»

نفر چهارم: بله خانم! خیلی خوش‌مزه ست.

نفر پنجم: راست میگه خانم! منم می‌خورم! اصلا دقت کردید هر وقت دستمون خون میاد، آدم‌ها سری می‌کنن دهنشون؟

من: نه! من هیچ‌وقت همچین کاری نمی‌کنم! لطفا شما هم این کار رو دیگه نکنید!

کلاس بیش از حد تعجب‌برانگیز بود که بخوام خودم رو در موقعیت تسهیلگر حفظ کنم و تعجب و افکارم رو بیان نکنم.

نفر چهارم: چرا خانم؟

من: خب از منظر دینی که نجس و گناهه! از منظر بهداشتی و علمی هم میتونه آلوده باشه.

نفر چهارم: خب ما دینمون رو عوض می‌کنیم. کاری نداره...

گفت‌و‌گو رو ادامه ندادم. خواستم بچه‌ها ادامه بدن.

نفر پنجم: من عاشق طلسم و جادو هم هستم. تو یک سری کانال هم عضوم که کلی از این چیزا داره و چند تاشم واقعی شده.

یادم نیست چی شد که حتی بحث به ومپایرها هم کشیده شد و یک عده به وجود ومپایرها هم قائل بودند.

همه چیز خیلی خیلی عجیب پیش می‌رفت... هر چی جلوتر می‌رفتیم دنیاهامون از هم دورتر میشد و فکر می‌کردم چطور می‌تونم گفت‌و‌گو رو شکل بدم. تا دقیقه‌ها فقط شنونده بودم و سعی می‌کردم دنیایشون رو کشف کنم.

یک دوراهی به ذهنم رسید. البته که برای من دوراهی محسوب نمی‌شد اما با توجه به باورهای بچه‌ها برای اون‌ها می‌تونست دوراهی محسوب بشه.

من: فرض کنید یک نفر روبه روتون هست که با افکار و عقاید شما مخالفه. یک اسلحه هم کنارتون هست. می‌تونید با این آدم وارد گفت‌وگو بشید و به یک نقطه‌ای برسید. می‌تونید هم اسلحه رو بردارید و شلیک کنید و راحت بشید. چه کار می‌کنید؟

همه کلاس به جز دو نفر مطمئن گفتن وارد گفت‌و‌گو میشن. از سه نفری که عاشق قتل و خون و کشتار بود یک نفرشان وارد گفت‌و‌گو میشد. یک نفرشان فقط فرصت حرف زدن به طرف مقابل می‌داد اما تصمیمش شلیک بود و فقط اجازه می‌داد حرفش را بزند. یک نفر هم نظر مطئنی نداشت. همه چیز را به حالش وابسته می‌دانست.

استدلال کسی که دست به قتل نمی‌زد جالب بود. او دست به قتل نمی‌زد نه اینکه قتل را قبیح می‌دانست، چرا که عاشق کشتن بود. او قتل نمی‌کرد به دو دلیل:

1-عاشق مخالفنش بود. مخالف را دوست می‌داشت چون معتقد بود از مخالفم چیزهای خوبی یاد می‌گیرم و مخالفت کردن دیگران برایش لذت‌بخش است.

2-اگر دست به ماشه می‌شد خودش را خار و خفیف‌شده می‌دانست چرا که معتقد بود این کار به این معناست من توانایی تحمل فرد مخالف وتوانایی حل مسئله را نداشتم. من قوی‌تر و ارشمندتر از آنم که نتوانم نفسم را مدیریت کنم. نهایت طرف را رها می‌کنم به حال خودش و البته که اسلحه را برمی‌دارم چرا که عاشق اسلحه هستم.

تمام بچه‌هایی که عاشق قتل و کشتار بودند، اتاکو بودند. اما یک گیمر و اتاکوی قدر در کلاسم دارم که نظرش مخالف همه کلاس بود. او گفت: من عاشق صلح و عدالت هستم پس...

او از همه بیشتر انیمه می‌دید. تمام دنیاش گیم بود اما عاشق صلح و عدالت بود. زمانی انیمه‌های بسیاری می‌دیدم و با خودم فکر می‌کردم ژاپنی‌ها حرفه‌ای‌ترین توسعه‌دهنده‌های مفاهیم اخلاقی و فلسفی در داستان‌ها هستند. چقدر مفاهیم صلح، عدالت و... را خوب به تصویر می‌کشند و چه خوب که بچه‌هایمان انیمه می‌بینند.

در تمام انیمه‌ها تقابل شر و خیر وجود دارد و امروز داشتم فکر می‌کردم برخی از نوجوان‌ها دست به دنیای شر می‌برند و برخی دیگر دست به دنیای خیر و عاشق صلح و عدالت می‌شوند. گویی این انیمه‌ها نیستند که خظرناک هستند، ما آدم بزرگ‌ها هستیم که بچه‌ها را در این دنیا رها کرده‌ایم و همیارشان نیستیم تا دستشان را به سمت دنیای خیر دراز کنند.

تمام امروز ذهنم درگیر بود. مرز بین دنیای واقعی و دنیای داخل فیلم‌ها، انیمه‌ها و سریال‌ها برای بچه‌ها گم شده. ساختار ارزشی و باوریشان پر از تناقض و البته التقاطی از چیزهای مختلف است. دانش‌آموز کلاس نهم رو به رویم ایستاده بود و از «گره سرنوشت» و «تناسخ» و... حرف می‌زد و اصلا نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. کمی که گذشت فهمیدم کی‌دراما است و مفاهیم چند سریال کره‌ای باورش شده. نسبتی با دین ندارند. با جادو و طلسم در حال آمیختن هستند. همراه و همیاری ندارند. قوه استدلالی و تفکر انتزاعیشان بسیار ضعیف شده به‌نحوی که در بعضی کلاس‌ها تصمیم گرفتم فقط تفکر انتقادی کار کنم و امروز مجبور شدم برای فهم مغالطه «خودت چی؟» از کشیدن تصویر روی تخته کمک بگیرم تا بتوانم تمایز گوینده از گزاره‌ای که ادا می‌کند را مفهوم کنم. در حالیکه 9-10 سال پیش دانش‌آموز کلاس ششم من مفهوم «سالبه به انتفای موضوع» را درک می‌کرد.

و بعد از گذشت ده سال کار کردن با نوجوان‌ها و دو جلسه از سال تحصیلی هنوز نمی‌دانم پایم را کجای دنیای درهم و برهم این نوجوان‌ها بگذارم و هم‌قدم شویم...

  • ۰۱/۰۷/۲۷
  • فاطمه نظریان

نظرات  (۳)

  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • وووو ...

    خداقوت عزیزم

    ان شاءالله که عالی پیش بره

    فاطمه جان قدرت مدیریتش بالا ... یا شایدم قدرت ایده پردازی خلاقش برای پیشبرد بحث

    خلاصه که منتظر خوندن ادامه ماجرا هستم. :) :*

    پاسخ:
    هفته بعدش فضای گفت‌و‌گوها و بچه‌ها خیلی بهتر شد. ان‌شاالله اگر فرصت کنم می‌نویسم...
  • قاسم صفایی نژاد
  • کار کردن در دنیای نوجوانان، سخت و شیرین!

    پاسخ:
    دقیقا!
  • مهتابگردان ...
  • اجازه دارم با اسم و آدرس وبلاگتون متشرش کنم؟

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی