بانکداری اسلامی
چند روز پیش رفتم بانک که حسابی جدید در بانکی باز کنم. متصدیِ بسیار محترم بانک فرم افتتاح حساب را برای افتتاح حساب تقدیمم کرد و من نیز فرم را پر کردم. نوع حسابم را قرضالحسنه پسانداز انتخاب کردم. فرم را تحویل دادم. متصدی نگاهی به فرمم انداخت و با تعجب ازم پرسید «برای چه کاری میخوایید حساب باز کنید؟ قرضالحسنه باشه؟» یک جوری اینو گفت که انگار «خانم، چند وقته تو دهه هفتاد موندی؟ بین این همه بانک با خدمات جورواجور و سودهای مختلف، آخه قرضالحسنه؟» از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون یک آن احساس بیکلاسی شدیدی تمام وجودم را فرا گرفت. خودمم با خودم گفتم «آخه قرضالحسنه؟» خلاصه به متصدی بانک گفتم برای چی میخوام حساب باز کنم و اونم شروع کرد از حساب کوتاه مدت جاری برایم گفتن؛ از اینکه سودش چطور است و چگونه به آن سود تعلق میگیرد. گفت و گفت و گفت تا رسید به آخرش. «الان دیگه معمولا مردم حساب کوتاه مدت جاری باز میکنن، کسی قرضالحسنه باز نمیکنه. حسابتون رو کوتاه مدت جاری کنم؟» منم نفهمیدم چی شد که گفتم «باشه. ممنون از راهنماییتون.» به خودم اومدم که چی شد، چی نشد که سیستم نوع حسابم را کوتاه مدت جاری ثبت کرده بود و کارت و دفترچۀ بانکیم دستم بود. و من مونده بودم که فقط به خاطر چند هزار تومن؟ و من مونده بودم که «مردم دیگه معمولا حساب قرضالحسنه باز نمیکنن»؟
یک زمانی مردم میخواستن پولهاشون جای امنی باشه، اما خب از طرفی هم براشون مهم بود از این پول یک استفادۀ نیکویی هم بشه؛ حساب قرضالحسنه باز میکردن. اسمش هم معنیِ واقعیِ واقعیِ خودش رو داشت و مردم هم هدفشون علاوه بر امنیت پولشون واقعا خیر بود. یک کم گذشت و بانکها برای جذب مشتری به فکر رقابت افتادن. امتیازها و قرعهکشیها و جایزهها شد ابزار بانکها برای رقابت. مردم هم کم کم حواسشون رفت به کسب امتیاز بالاتر و جایزهها و قرعهکشیها اما خب بازم قرضالحسنه بود حسابها. چایزهها هم مثلا به اسم پاداش کار نیک به مردم داده میشد. حالا اینکه واقعا هدف بانکها پاداش کار نیک مردم بود یا جذب مشتری بماند، هرچی بود یک چیزایی هنوز در لفافه بود. یک چیزایی رو هنوز سعی میکردن پررنگ نگه دارن. گذشت و گذشت یک چیزی اومد به اسم سود بانکی. اولها این سودهای بانکی کم بودن و مردم هم ترچیح میدادن دیگه پولهاشون راکد نمونه. یک چیزی بیاد روش. معنی چرخیدن پول تغییر کرد. پول میچرخید اما نه به هدفی نیکو بلکه برای سود خود شخص(خواهشا کسی نیاد بگه که با اون پول بانک کار میکنه برای توسعه کشور و اینم یک جور هدف نیکو است که قضیه، قضیۀ همان جایزهه و قرعهکشیه است). سودها بالا و بالاتر رفت و مردم هم رفتن دنبال بانکی که سود بیشتری به پولهاشون میده. و اینجوری شد که سیستم بانکداریمون کم کم خلق و خوی مردم رو تغییر داد. مردمی که قرضالحسنه پول میذاشتن تو بانک حالا برای سود شخصیِ خودشون پول میذارن تو بانک. حالا مردم فقط خودشونو میبینن. سیستمهای بانکی آرام آرام نگاه آدمها را از کیسههای خالیِ دیگری دزدیدند و همه را بردند در کیسۀ شخصی خود آدمها.
بانکداریِ اسلامی این نیست که فقط بشینی حساب و کتاب کنی که این بیست و سه و نیم درصده یک وقت نشه بیست و چهاردرصد. بانکداریِ اسلامی یعنی بشینی ببینی سیستم بانکداریت اخلاق اسلامی رو چجوری تو جامعت داره رواج میده. بانکداریِ اسلامی یعنی حواست به روابط انسانی تو حساب و کتابها باشه و حساب و کتاب رو از اخلاق اسلامی جدا نکنی. بانکداریِ اسلامی یعنی زندگیِ اسلامی نه فقط افتصادی که سر نیم درصد اسم اسلامی بودن/نبودن را با خودش یدک میکشه...
دارم به این نتیجه میرسم که تا وقتی کار دست ماها است، همان بهتر که از اسلام مایه گذاشته نشود. محصولات «اسلامی شده» پیش چشم ماست: از علم اسلامی و دانشگاه اسلامی تا بانکداری اسلامی و اقتصاد اسلامی و حقوق اسلامی و پیشرفت اسلامی و دولت اسلامی و جامعهی اسلامی و تمدن اسلامی. کاش کسی بیاید اسلام و مسلمین را از دست حضرات «اسلامیساز» نجات دهد.